پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

جادوگر

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۴۱ ق.ظ
دیشب یه جادوگر با دو تا بچه شر وارد قلعه هزار اردک شدند

ای که بدم میاد ازش

از همون بچگی روی دیدنش رو نداشتم23 Orange Emoticons

کلا یه حسی تو وجودمه که وقتی با یه نگاه از کسی بدم بیاد و حس خوبی بهش نداشته باشم دیگه مطمعنم اون ادم حتما آدم درستی نیست

خیله خوب میدونم مهمون حبیب خداست

تازه اون که مهمون من نشده

طبقه پایین خونه باباشه

ولی این دخترش رفته رو اعصابم

دم به دقیقه در خونه یه دفعه باز میشه منم حجابم کامل نیست فکر میکنم کیه اومده تو یه دو سه کیلو کم میکنم

بعد میبینی این بچه هست که با لبخند وارد میشه انگار خونه ما طویلست

مامانش یادش نداده در بزنه

بعد هر بچه ای که بیاد خونه خودشون... قوانین موجود خودش:

۱- اصلا درو باز نمیکنه

۲- اگه احیانا عین دختر خودش مثل گاو چپید تو

 - یا گوششو می پیچونه

 - یا بیرونش میکنه

 - یا تهدیدش میکنه که بشین از جاتم تکون نخور

خودم این رفتارها رو ازش دیدم که میگم

اما به بچه خودش میگه

 - رفتی در نزن لازم نیست خونه خودته

 - تا اونجا که می تونی شیطونی کن

 - هر چی دیدی بخور

 - با وسایل اشپزخونه و هر وسیله دیگه انقدر ور برو تا میشکنه

 - اگه بهت حرف زدن به مامان بگو تا حسابشون رو برسم

 - ۵ دقیقه دیگه خودشم میاد اونجا تا فرزند دلبندش کاملا راحت باشه

تازه تو این دو روزی که میاد مادر خودش رو هم علیه عروسها (که ما باشیم) پر میکنه

و بعد از اینکه میره تا چند روز باید با ور ور ها و قر زدنهای مادر شوهر کنار اومد

به خاطر هیچی هر روز محکومت میکنه و با صدای بلند طوری که به بقیه طبقه ها برسه و هر سه تا عروس بشنون شروع میکنه به گله شکایت

واااااااااااااایییییییی خدا

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۴۱ ق.ظ
  • ناهید بانو