پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

حلقه

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۴۵ ق.ظ
چند روزیست یک چیزی توی دلمان مانده که همش یادمان می رود بنویسیم

می نویسیم تا خالی شویم

یادمان نمیرود زمانی که عقد بودیم و خیر سرمان قرار بود حلقه نامزدیمان را بخریم

دوس داشتیم حلقه سفید بگیریم

حالا اینها یک الم شنگه ای به پا کردند به خاطر این حلقه ناقابل ما که بیا و ببین

نمی دانیم از حسادتشان بود یا از خساستشان!!!!!!!!!

زن عمو جانمان که همراهمان بود مدام انگشت روی انگشتر های زرد بد رنگ میگذاشت

ما هم همش می گفتیم نه این زشته.... آخر حلقه ساده و زرد و بدون نگین به چه درد می خورد

خلاصه حلقه را خریدیم و آمدیم خانه.... خواهر شوهر کوچکترمان که خودش نیز به تازگی نامزد کرده بود یک نگاه به حلقه انداخت و گفت سفید خریدی.... بیا بگیرش..... من حلقه خودم رو دوست دارم!!! (حالا انگار ما حلقه را برای او خریده ایم و مجبورش کرده بودیم حلقه خودش را به ما بدهد و ما این سر حلقه را گرفته بودیم و او آن سرش را و من بکش او بکش) از دهانش یک مبارکباد هم در نیامد

وقتی رفتیم خانه و انها تنها مانند نگو سر این حلقه ما چه حرصی خورده اند که دختره رفته حلقه سفید از این گرونا خریده که نگین برلیان داره.... فردا بفروشه کلی ضرر میکنه و از این حرف ها

انقدر گفته بودند که بیچاره نامزدمان فکر کرد حلقه ما زشت است اس داد که همه میگن حلقه هامون به درد نمی خوره نگیناش ممکنه بیفته بعدا هم ضرر می کنی بفروشیش (یکی نبود بگه آخه مگه کسی حلقش رو می فروشه!) ما نیز گفتیم این سلیقه ماست و به کسی ربطی نداره حالا کو تا وقتی که قصد فروشش را داشته باشیم!

حالا همه اینها به کنار جالب اینجاست که بعد از گذشت یک سال و اندی از آن ماجرا

و نود و بوقی از گذشت ازدواج دو عدد از خواهر شوهرهایمان

یکی از آنها که کوچکتر بود در یک حرکت کاملا محرمانه حلقه خود را گم و گور نموده و به بهانه اینکه حلقه مبارکشان گم شده رفتند دوباره یک عدد حلقه سفید در مایه های حلقه ما خریدند

و همچنین همان خواهر شوهر بزرگمان که کلی حرص حلقه ما را خوردند چند ماه بعدش در روز زن گوش شوهر گرامیشان را کشیده و تا طلا فروشی کشاندند و با هزار حیله و کلک که آنیکی انگشترم ال است و بل است و می خواهم عوضش کنم و روز زن نیز هست آن انگشتر را تعویض نموده و یک عدد حلقه سفید باز هم در مایه های حلقه ما خریدند

می بینی تو رو خدا

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۴۵ ق.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۱۲)

واقعا که چه خواهر شوهرایی


اره واقعا که ایییشششششششششششش
  • مائده مشیری
  • پرنسس جون عجب خواهر شوهر های باحالی داری
    حتما طلای جدیدی که بخری هم بعد از مدتی اینها میرن شبیهش میگیرن البته وقتی حسابی اذیتت کردن
    حس می کنم اصلا بلد نیستند چطور با دیگران ارتباط درستی برقرار کنند
    در هر صورت منم طلای سفید و پلاتین با نگین رو خیلی دوست دارم
    پرنسس عزیزم مرسی که لینکم کردی


    احتمال زیاد برن بخرن
    اره اصلا بلد نیستن ارتباط برقرار کنن
    چقدغیبت موکونی دخمل


    اینا غیبت نیست عین حقیقته
    خب راس میگن بی سلیخه
    بار اخرته به جامعه خواهر شوهرا بی احترامی میکنی ها ( اخر میدانی خودمم یک دانه خواهر شوهرم )


    بی سلیخه خودتی
    من خودم هم از جامعه خواهر شوهرهام ولی از این کارا نمی کنم که [نیشخند]
    سلام اپم زودی بیا
    ... و این تقالید ادامه دارد
    میگم خوب شد تو رفتی توی این خاندان منقرض شده دایناسورها ها( با احترام به همسر گرامیتون- ایشون مستثنی هستن)
    و گرنه کی کلاس اونا رو مدام آپدیت می کرد
    لااقل اسوه ای شدی واسه بعضیا
    خودمم دنبال پوسترت هستم اسوه اخلاق
    اشک تو چشمام حلقه زد...
    امضا میدی؟؟!!!!!!!


    اره پس چی که امضا میدم مگه ما مثل ایناییم که خودشون رو میگیرند
    سلام
    سلاااام عزیزم .
    اپم زود زود بیا


    من که همش زود زود میاد هزار تا نظر میزارم
    تو چرا پستهای منو نمیخونی! فقط می خوای من بیام! داری میشی یکی از اونایی که قبلا به خاطرشون پست ثابت گذاشته بودم [نیشخند]
    سلام وخسته نباشید 20 روزجوان برشما مبارک باد
    اپممممممممممم
    به وبلاگ سر بزن تو رو خدا
    عضو می شی تو وبلاگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟