پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

کلاس بالا :D

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۴۶ ق.ظ
مارا که میبینی به خیال خودمان شلوار با کلاس پوشیدیم کلاس گذاشتیم (از این شلوار جینها که با رنگ زرد رنگامیزی ابرو بادی شده) 

مادربزرگمان: ننه نداری یه شلوار بهتر پات کنی!

من: ننه مگه شلوار خودم چشه؟!

ننه: چه میدونم مثله اینکه جلوی آفتاب سوخته

من: ... ننه جون این مدلشه... جلوی افتاب نسوخته

ننه: إإإإإإ.... من پای هرکی از اینا میبینم فک کردم افتاب اینطوریش کرده

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۴۶ ق.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۹)

من که گفتم
احتمالا حال و روز من خوب نبوده که حرفهات بهم برخورده
ناسلامتی آبجیمی
دارم سعی می کنم به همه سختیا و مشکلات علی رغم خستگیام غلبه کنم
خلاصه خیلی مخلصیم آبجی ناهید
بار دیگر از ما بد بنیوسید می دهیم فیلترتان کنند


بار دیگر مشکلاتتان باعث شود از ما ناراحت شویم
میدهیم از صفحه روزگار محوت کنند
ای بابا باز یادم رفت بزرگتری
سوری (این از اون مدل نوشته های خودته)
ناهید خیلی باحالی
از انرژیت کلی انرژی میگیرم
اما من همچنان اون جواب کامنتمو ندیدما


خوب دیگه ما منبع انرژی هستیم
تو بد ترین شرایط هم ناراحتی واسه یه لحظمه دوباره از یادم میره
یعنی ناراحتیهامم پر انرژِیه وقتی قاطی کنم انقلاب و کولاک به پا میشه
خوب معلومه که نمیبینی اخه من تو کافه برات نظر گذاشتم
وای ناهید تو این چند وقت چقدر ازت دور شده بودم
دیگه حتی لحن و معنای حرفات رو هم نمی فهمیدم
واسه همینم بهم برخورد
اما تو واسه چی با من بد حرف میزنی؟ دهه!
من داداش بزرگترتم


راس میگی داداشی یادم رفته بود تو بزرگتری
چقدر حساس شدی داداش من
کلی نگرانت شدم... آخه من همیشه باهات همینطوری حرف میزدم ناراحت نمیشدی
شکه شدم وقتی گفتی ناراحت شدی
  • سها(یک فنجان سیگار...یک نخ اسپرسو)
  • سلام....مرسی از حضورت پرنسس عزیز!
    ای جاااااانم الهی خب راست میگه بنده خدا مدل ها خیییلی با زمان اونها فرق کرده فقط تو سعی کن اعتماد به نفس خودتو از دست ندی


    نه عزیزم ما اعتماد به نفسمان را در هیچ شرایطی از دست نخواهیم داد
    اره میدونی خوب نوشته بودی واقعا بعدشم ما از خودمون تعریف نکنیمو از خودمون خوشمون نیاد کی بکنه؟؟؟؟مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    والا
  • پاییز خمار انگیز
  • وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ،

    دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ،

    من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ،

    کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام . . .


    نوع احساساتم با این شعرا جور در نمیاد! نمیفهمم یعنی چی؟
    ولی در کل دستت مرسی
    ممنون
    من خوشم میاد از این مادر بزرگا! ای یعنی حال میکنم باشون

    منم مادربزرگم به پالتوم گیر میده!

    هروقت میرم خونشون میگه پالتون کوتاهه!

    راستی ناهید جون منظورت چی بود گفتی معرفتتو؟


    خوب راس میگه پالتوت کوتاهه شلوار منم افتاب سوزونده
    مادربزرگت رو ایول