ماجراهای عمو و زن عمو
این عموی ما (پدرشوهرمان) گاهی یک متلک هایی می پراند که نمیدانم از کجا به ذهنش میرسد!
مثلا:
یکی از برادر شوهریهایمان سراغ آنیکی برادرش را از پدرشوهرمان میگیرد...
پدرشوهر: رفته هیجا
برادر شوهر: هیجا کجاس؟
پدرشوهر: خودتان بهتر میدانید... هیجا همانجاست که وقتی میروید بیرون و من میپرسم کجا میگویید هیجا!
مثال2:
پدرشوهر خسته و درمانده از در می آیند بعد از مقداری رفع خستگی و نشستن به همسرشان که مادرشوهر ما باشد میگوید چای نداری برام بیاری
مادرشوهر عصبانی همراه با داد و فریاد طوری که انگار به ایشان فحش داده باشی داد میزند: چاااااااای می خوای چیکار؟
پدرشوهر بسیار خونسرد و آرام: نمیدونی واسه چی میخوام! چای میخوام پامو توش بشورم واسه چی میخوام!
مثال 3:
مادرشوهر یک چیزی خطاب به پدرشوهر میگوید ایشان گویا به درستی متوجه نمیشوند...
پدرشوهر: چی؟
مادرشوهر عصبانی و غرغر کنان: چی چی چی هی تا یه چیزی میگی میگه چی انگار کری (با اخرین ولوم صداییتان خوانده شود)
پدرشوهر خونسرد: خوب از بس تو تو گوشم داد زدی کر شدم دیگه
+ یعنـــــــــــــــــی دم ایشان گرم به جان آدمیت
+دوستای عزیز خدمت شما عرض کنم که لازم نیست بیاین بگین که آپ شدین بنده وبلاگ دوستای که همیشه بهشون سرمیزنم رو تو قسمت وبلاگ دوستام ثبت کردم و همیشه بهش سر میزنم آپ باشین خودم میفهمم میام
+ باز برادر شوشو آمده و لپ تاپم را میخواهد از همین الان فکر و خیال و دوری از دنیای مجازی شروع شد البته بهش گفتم یه کم دیگه بهت میدمش برویم تاریخچه اش را حذفیده اطلاعاتمان را قفل گذاری کنیم بعد بسپاریمش دست خدا
- جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۱۹ ب.ظ
یعنی خونسرده در حد تیم ملی