پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

یک روز با جاری..

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۰۴ ق.ظ

دیروز را در عالم مجازی خودمان سپری مینمودیم و در نظر داشتیم وبلاگمان را اپدیت نموده و مطابق با تغییراتمان به دنبال قالبی زیبا برایش بگردیم (خو چرا عصبانی میشید به خاطر قالب عوض کردنام! قبلا که توضیح دادم... تازه قالب سه ستونه هم دوست نمیداریم) ... خلاصه داشتم میگفتم در همین افکار بودیم و همچنین در حال چتیدن با دوست نازنینم در وبلاگ همسر یا دردسر که گوشیمان زنگ خورد...

جاری محترمه بود... میگفت میخوام برم خرید تنهام اگه میشه باهام بیا!

من هم چون خودم یک چیزهایی لازم داشتم و اونم گناه داشت تنها بود باهاش رفتم

البته خاطر نشان میشوم که ایشان یک فرزند سه ماهه از جنس مذکر دارد و او را پیش مادر شوهر گذاشتیم و رفتیم

قبلش یک مقدار جاری محترم را برایتان توصیف بنماییم

نه... توصیف را ولش ... خلاصه بگم کلا دختر خوبیه و من خیلی دوسش دارم ولی تنها مشکلی که داره اینه که یک ریز باید حرف بزنه و اجازه حرف زدن یا اظهار نظر به کسی رو نمیده و نمیگوشه برایش هم مهم نیست که کجا میباشد و شرایط چگونه است و ایا الان موقع حرف زدن میباشد یا نه... هر کسی هم هر چه بگوید ایشان باید یک فلسفه کلی از ان حرفی که زده را برایش بازگو کند و صحبت ایشان را نقض کند... بعضی وقتها یک ماجرا را هزار بار برایت تکرار میکنند و نمی دانی باید چیکار کنی ... فقط میتوانی در دل حرص خورده و با خود بگویی ای کاش میشد الان خفش میکردم

و خلاصه اینکه حتی موقع خرید تو شلوغی بازار هم دست از این حرف زدنهاش بر نمیداره و بیشتر حرف میزنه تا اینکه حواسش رو به خریدش بده و گاهی وقتها یک ساعت فروشنده بیچاره را معطل کرده تا فلسفه توضیحاتش را درباره جنس مورد نظر با همراهش در میان بگذارد... و من کلا اونجور موقع ها از خجالت دلم میخواد اب بشم چون میدانم فروشنده حتما با خود میگوید چه گیری افتادیم و حتما ما را نیز به کیش او میپندارد

چنیدن بار تا به حال توبه کردم که باهاش خرید نرم اما هر بار توبه ام رو شکستم و فکر میکنم شاید دیگه درست شده باشه اما درست نمیشه که نمیشه!!!

گاهی وقتها توی خیابان معلوم نیست چرا و به چه علت در حالی که داره کنارت راه میره یکهو از پشت باش میخوره به پات!! و کفشت درمیاد!!! یا اگه حواست رو به چیزی پرت کنی که دیگه بیخال شده و ادامه داستان طولانیش رو تو این موقعیت کنار بزاره مدام بهت تنه میزنه تا گوش بدی و حتی اگر انگشتش بیکار باشد با انگشت بازویت را فشار میدهد که یعنی گوش بده...

خلاصه ما را تا شب علاف خود کرد نه خود چیزی خرید و نه گذاشت ما خریدمان را انجام دهیم

همین الان هم که دارم اینها رو مینویسم از رفتارش حرصم گرفته

تا نزدم یه بلایی سر خودم بیارم ادامه اش رو بیخیال


پ­ن: اینها را دیروز نوشته بودیم که ثبت کنیم اما هنگام ثبت متوجه شدیم که شارژ نتمان تمام شده و دیروز را کلا در خماری به سر میبردیم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۰۴ ق.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۱۳)

خوبه


خوب شد گفتی من نبدونستم
این تیکه شو خوب اومدی:
در حالی که داره کنارت راه میره یهو از پشت پاش میخوره به پات!!!
و کفشت در میاد!!!

از همه بدتر اینه که از زدنهاش بدنت کبود میشه
و هی باید حرص بخوری

میگم جاریتون این مطلبتون هم میخونه!!!
اگه بفهمه چی میشه اونوقت!!؟؟





توی این قلعه هزار اردک غیر از بنده فعلا کسی از عالم مجازی سر در نمیاورد
پس بگو چرا آجی ما اونروز اینجوری بود
آجی قالب جدیدتم خیلی خوفه
الانم فقط واسه خاطر تو اومدما
همین الانه رسیدم




وااااااااای عجقم فدات بشم
خسته نباشی
راضی به زحمت نبودم خو
اره دیگه اونروز اینجوری بودم
حراف بودن هم زباد خوب نیست ولی مجبوری بعضی ها را همیشه تحمل کنی .عزیزم مرسی که لینکم کردی من چطوری شمارا لینک کنم




حراف باشی ولی گوش به حرف بقیه بدی بازم خوبه
این اصلا بدبختانه گوش نمیده تازه اینیکی که خوبه یه خواهر شوهر دارم دیگه اخرشه دقیقا مثه پیرزنا
سلام
عجب جاری خوب و نمونه ای داری
البته ناراحت نباش جاری ما هم بدتر از این می باشد به همه اینها باید از دماغ فیل افتادنش را هم اضافه کرد




اری بروم بدهم اسمش را به عنوان اولین جاری نمونه توی کتاب گینس ثبت کنن
ناراحت نبیدم فقط یکم حرص خوردم خوبه که جاری ما از دماغ فیل نیفتاده
من میدوستمش
فای چی مصیبتی


مصیبت پشت مصیبت
تو گیه نکن اجی
من قویم
  • ღخانوم و آقای خونهღ
  • سلام عزیزم..
    خدا از این جاریا نسیب گرگ بیابون نکنه...
    راستش ما اقا و خانوم خونه هستیم..ولی فعلا فقط یه خونه داریم اونم همین وبلاگ عزیزمونه...
    ببخشید نامفهوم بودیم یکمی..


    بابا ما جاریمون رو دوست داریم چرا همه براش دور ورداشتن گناه داره بابا
    بعله که اینطور الان کاملا متوجه شدم
    انشالله که به هم برسید و واقعا اقا خانوم خونه شید

    خب یه در صد هم در نظر بگیر شاید یکی از دوستای وبلاگیت یه همچین ادمی باشه یه وخت!
    ولی من از اذیت کردن فروشنده ها بسی لذت میبرمممممممم!
    فک کــــــــــن!
    چه فازی میده بری یه مغازه ای کلی کله ی یارو رو بخوری بعد همه ی جنساشم بگی برات بیاره و همه رو هم متحان کنی بعد نخری...!
    به جای حرص خوردن باید از حرص دادن این فروشنده های "قالب کن" بسی حظ مینمودی!
    بعـــــــــله!




    خو عزیزم اذیت داریم تا اذیت
    این که از اون اذیتا نمیکنه که بهش میگن شیطنت
    اقا ما رفتیم تو مغازه من وایسادم که بره سوالی که میخواد رو بپرسه اونم دقیق خودشو پارک کرده جفت من وایساده هیچی نمیگه... اونم دم در!!
    بهش میگم خوب برو بپرس بیا
    میگه تعارف میخوام
    فروشنده هم عین بز زل زده به ما که چرا اومدیم تو مغازه اونجا وایسادیم
    فک کرده گداییم
    این یک چشمه اش بود تازه
    یله دیگه جاری محترمه باید یه سری حصوصیت های اینجوری هم داشته باشه. خدا صبرت بده.
    الان حالت خوب هست؟
    من بودم همون جا.....


    نه من الان دنده حرصم گیر کرده خوب نیستم
    یکی بیاد این دنده حرصم رو درس کنه
    جاری ها اگه اینطوری نباشن که دیگه جاری نیستن.
    شما نمی گی یه وقت جاری تون اینا را می خونه. وای اون وقت چیکار می کنی؟


    من با جاریم صمیمیم اینا رو به خودشم میگم
    البته خوب یه خورده غیر مستقیم همیشه بهش میگم
    ولی خوب از این بابت مطمئنم که نمیخونه چون نمیدونه و نت نمیاد
    عزیزم من خودم جاریم ولی نقش تو رو ااجرا میکنم
    انقد زجر اوره که بعضی اوقات میخوام خودمو تو خیابون بندازم جلو ماشین!
    مخصوصا اون جایی که گفتی اگه حواست نباشه بازوتو فشار میده اون زمانی که عروسمون اینکارو با من میکنه دلم میخواد جای اون پسره لباس ابیه تو میتیکومون که یادم نیست اسمش چی بود بودم با یه شمشیر میپریدم تو هوا میزدم نصفش میکردم!!!!
    اهان فک کنم یادم اومد اسمش فک کنم برادر کایکو بود!!!
    با پوستو گوشتو خونم احساس میکنم چی میکشی!!!




    عزیزم متوجه شدی که جاری به چی میگن؟!
    شما که مجردی چطور جاری هستی؟
    منظورت خواهر شوهره گویا
    فدا گوشت و پوست و استخونت
    مرسی که میدرکی
    السلام علیک و رحمت الله به دوست غرغروی قدقدوی خودمانبه حول و قوه الهی منور مینموییم اینجارا .چشمتان روشن
    باز نشستی به غیبت کردن استغفار کن بچه جان


    اشهد ان لا اله الله
    منور کجا بود اینجا رو سایه ورداشته جم کن برو
    چشم حاجیه خانوم قول میدهیم استغفار کنیم
    شما هم واسمون دعا کن
    سلاااااااااااااااااام بر ناهید بانوی عزیزممممممم....
    این را همان روزی که نوشته بودید خواندیم اما گویا نشد که سی ام بگذاریم...
    خیلی صبوری که همونجا نزدی تو سرش و خودتو تخلیه نکردی


    سلااااااااااااااااااام گلم
    چخد دلم برای خودت و یک وجب جات تنگیده بود
    البته الان هم دیدم که اپ نزاشتی
    اره اصلا من کلا به سنگ صبور مشهورم خودم رو توی وبلاگ تخلیه میکنم