پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

شامگاه سگی سگی! :دی

پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۵ ب.ظ

دیشب شوهری جانمان کارش طول کشیده بود و ماشینش نیز خراب شده بود و دیر می آمدند خانه

ما هم سرگرم تلویزیون نگاه کردن و طبق معمول نت گردی بودیم و می خواستیم یک آپی چیزی بنگاریم که یکهو در خانه به صدا درآمد

هر چی میگم کیه کسی جواب نمیده فقط صدای همهمه می اومد که برو تو!!

دوباره میگم کیه؟ به یکباره مهمانان عزیز خودشان لطف کرده و زحمت در باز کردن را به بنده نداده و خودشان با نیشهای تا بناگوش باز شده چپیدند تو!!!

و درست مچ ما را در حال شیرجه زدن به سمت شال و کلاهمان (منظور همان روسری و دامن و ...) گرفته و گفتند راحت باش کسی نیست خودیه!!!

افکار من در حالی که عذا گرفته بود: اییییییییششششششششششش

آقا سرتون رو درد نیارم و معما رو حلش کنم سه تفنگدار بودند (منظور همان خواهر شوهر بزرگ و به قول داداشیمان عفریته به همراه بچه عفریته هایش)

واقعا یعنی چی آخه یا در بزن مثله آدم بمون تا برات در باز میکنن

یا اگه قصد داری طرفت رو سکته بدی همون یهو با گفتن جمله پـــــــــــــخ بپر داخل و قال قضیه رو بکن

حالا اینا خودشون وقتی می خوای بری خونشون از قبل باید زنگ بزنی بگی می خوام بیام اونجا اجازه هست

بعد که میری یک ساعت دم در منتظر بمونی تا برات در باز کنن

بعد یک ساعت در سکوت و تنهایی توی حال سر کنی تا خانوم از اتاق بیاد بیرون

خلاصه نگذاشتند ما حجاب کاملمان را بگیریم و امدند نشستند ور دلمان و سریعا فضولی و کنجکاویشان گل نمود که چرا برادر عزیزش خونه نیست ... کجا رفته ... کی میاد.... برای چه کاری رفته... چن ساعت طول میکشه بیاد

من: نمیدونم

در همین حال چشمش خورد به دست ما و گلی دل ضعفه رفت و گلی اخ و اوخ به جای ما کرده که نزدیک بود خودش و فرزندانش غش کرده و بی افتند روی دست ما

خلاصه ایشان که فکش هیچ وقت از حرکت نمی ایستد یک ریز وراجی می نمود و من هم الکی گوش میدادم

و بالاخره آن کار اصلی که برایش قدم رنجه نموده و خانوادگی تشریف آورده بودند را پس از جان کند فراوان به زبان آوردند

آنهم اینکه شوهر گرامیشان یک چیزی داره که به کامپیوتر مربوط میشه براش انجام بدی

گفتم باشه مساله ای نیست

گفت یکم دیگه خودش میاد بالا

آقا ما رفتیم آشپزخانه که اجاق گاز را برای دم کردن چایی روشن کنیم

که متوجه شدیم از جای خود بلند شده و به دنبال ما روانه آشپزخانه شدند که ببینم اجاق گاز صفحه ای شما چطوریه

من اچاق گاز خواهرم رو خریدم و خلاصه شروع کرد به بررسی علمی و تخصصی اجاق گاز خودشان و اجاق گاز ما و اجاق گاز قبلیشان و مزایا و معیاب این نوع اجاق ها و گرانی و ارزانی نرخ اینروزه بازار اجاق گاز و من نیز با سر حرفهای گوش نکرده اش را تایید می نمودم و چشمم به بچه غولهایش بود که تا مرا دور دیده بودند شروع کرده بودند به رژه رفتن رد خانه و اتاق و بررسی نمودن وسایل روی دراور من و هر چند دقیقه یکی از آنها می آمد اشپزخانه و با چنگالهای غذاخوری ما بازی می نمود... و خلاصه ما در حال حرص خوردن بودیم که یکهو در باز شده و یک صدای مردانه گفت سلام

از دست اینها من به کجا پناه ببرم!!

اینجا رو کرده بودند خونه خودشون

اینم مگه ول کن ماجرا بود گفتم من روسری سرم نیست لباسم بده الان چیکار کنم

اونم رفت در رو شوهرش بست و بیرونش کرد تا بنده حجاب بگیرم اصن یه ضایع بازاری بود اونجا

بعد خواهرشوهر گرامی برای اینکه گند شوهرش را جمع کند میگه مریم حواسش نبوده در رو برای باباش باز کرده

بعد رو به مریم: تو در رو واسه بابا باز کردی

دختره هم بعد از کلی ناز و عشوه و لبخند میگه آره

خوب اخه این بچه چیکارست که در رو باز کرده شما حداقل یه در میزدی؟

 

این داستان ادامه دارد...

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۵ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۳۰)

خدا صبرت بده!... خواهر شوهرِ بد هم عذابیه در نوع خودش.
اهل و عیال همه بیان، اون هم بدون در زدن و اجازه و رعایت مَحرم و نامحرمی!



اره عذابیست بس وصف نشدنی
به قول داداشم من الان تو برزخم و این عفریته ها هم عذابمن
آه هرچقدر ما از این عفاریت بدمان می آید اینان بیشتر خواهریمان را اذیت می کنند
چرا نمیشه عنوان براش ذکر کرد؟
عنوان براش دارم آس
بعد از ظهر سگی سگی
یعنی دوست دارم بیام با وینچستر تک تک این ماده عفریتها رو شکار کنم به قول ناهید (اصن یه وضعی)
پرنسس سرما نخوری که مجبور میشی چند وقت نیای
بعد من هم مجبور میشم چند روز جات وایسم
بعد مجبورم می کنی کامنتا رو جواب بدم
بعد خواننده ها بخاطر پاسخ کامنتای من مجبور میشن با سنگ شیشه وبتو بیارن پایین



ایول بابا عنوان رو نیگا
البته بعد از ظهر نبود که شب بود
مثلا شامگاه سگی سگی
الان میرم عوضش میکنم
اره بیا داداشی حتما وینچستر و دوربرد و ارپیچی و نارنجک هاتو با خودت بیار ذرهتم بپوش اینا خطرناکن
آآآآآآآآآآآه شوالیه جوان ما چشم انتظار امدن شماییم که بیاید و ما را از چنگ این عفریته ها در این قلعه خراب شده نجات دهید
والا داداش من درد سرماخوردگی یه طرف درد لامصب خماری از یه نت یه طرف
فک کنم من حتی اگه بمیرم وصیت کنم یه سیم نت بکشن تو قبرم
سلام وب خوبی درای به من هم سر بزن

تبادل لینک :

ابتدا ما را با نام " وب سایت تخصصی مدیریت صنعتی زارچ" لینک کنید سپس لینک خود را از طریق نظرات برای ما ارسال کنید.



همون به من هم سر میزدی رو مینوشتی و خودتو خلاص میکردی
الان اون تبادل دونقطه ات منو کشته
شما که به وبلاگ میگی سایت .......... هیچی دیگه
  • سربازکوچولو
  • سلام
    شما دعوتین:
    شمردم 18 خط بود!"شکستن نفس"چند دقیقه وقتتون رو میگره؟
    مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم:)
    http://hazratemoslem.blogfa.com/post-168.aspx



    نه بابااااااااااا واقعا دعوتیممممممم!!!!!!!
    عجب سعادتی! [اسمایلی کف کرده از ذوق]
    مطمئنی 18 تاس؟ اقا 18 تا زیاده 10تاش کن خیرشو ببینی
    بعد بیا دوباره دعوتمون کن شاید یه فرجی شد و ما اومدیم وبتون
    با این دیگه از عفریته هم گذشته.
    اصلا یه وضعی. یه چیزی فراتره



    اقا ما تصمیم گرفتیم این فراتر از عفریته ها رو ازشون استفاده کنیم
    مثلا هر کی خواست کسی رو اذیت کنه بیاد نوع عفریته رو انتخاب کنه مبلغشم بر اساس هر عفریته یه مبلغ ناچیزه که حالا بیاین با هم حساب میکنیم
    هر کسی دور از من دور از تو

    قدمی میگیرد

    بر تن شیشه ی ویترین دلان

    قیمت از احساس نیست

    بچه ها دور از هم

    که صدای احمد پاس بده شوت بزن نیست که نیست

    آیینه ی عمر منم میشکند

    خاطراتم غمگین آرزوها رنگین آرزو هم گناهی سنگین

    رد پاها از هم فاصله ها میگیرند

    دوستان بعد ماهی خبر از هم میگیرند

    یا محبت نفس از ما میگیرد

    قیمت آدم چند...؟



    قیمت ادم نمیدونم ولی عفریته میخوای بیا با هم کنار میایم
    پولت کم بود از این عفریته کوچیکا بهت میدیم کارشونم خوبه
    salam merc golam



    خواهش می نموایم
    بابا ایول خدایی من اگه همچین کارایی با تینا بکنم میگیره منو از جرواجر میکنه بعدشم میزارتم لای دو تا در یخچالشون!!!
    خانم با پروگی تمام اومده دیروز میگه سحر جان منم بهت میگم تو بلند نشو کر کن ول تو باید پا شی کار کنی!!!!خدایی پرو به این اندازه دیدی؟؟؟
    میگه سحر مثل خروس جنگی میمونه همش پاچه ادمو میگیره!!!میگه این سحر هیچی نمیگه ولی با این خده هاش دلت میخواد بگیری خفش کنی نه مامان جون؟؟؟
    مامان جون زهر مامان جون در حلاحل!مامان جونو زغنبوت بشر تو چرا اینقد پرویی اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اه دیوانه شدم از دستش برم دیگه من زیاد حرف زدم فعلا بای
    راستی رمزو به کل یادم رفت رمز هست 1319
    فعلا


    اغا این رمزتو یادت رفت هاااا عمومی گذاشتی میخواستی ملت همه بخونن چرا رمز دارش کردی اخه؟
    انقدم حرص نخور خو یه بارم بزار عروسها حال خواهرشوهرها رو بگیرن چیه مگه!
  • دختر برفی
  • سیلااااااااااااااااااااااااااام.

    +آجی واست آرزوی صبر ایوب میکنم

    ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


    +قربونت برم.داری سرما میخوری آجی؟ نگرانت شدم.



    من اگه صبر ایوب نداشتم که الان این وضعیتم نبود
    شما ناراحت نکن خودتو ما بلدیم با اینا کنار بیایم
    این نوع نوشتارت واقعا جالبه
    چرا اینقد رو خواهرشوهرات حساسی؟!
    حساس نباش فقط خودتو اذیت میکنی..چه حرص بخوری چه نخوری اونا کار خودشونو میکنن پس شمام حرص نخور
    شاد باشی



    ممنون از لطفت
    نه جانم ما رو اینا حساس نیستیم
    هیچگونه حرصی هم نمیخوریم ... اتفاقا در برابر تنها کسانی که ریلکس هستیم و خونسرد اینا هستن
    خو باید یه سوژه واسه نوشتن داشته باشم یا نه!!!!!!؟
    ممنون عجب عنوان قشنگی
    دور از جونت
    نبینم باز دم از مردن بزنی



    ممنون از شما که عنوانش رو راهنمایی کردی
    چشم نمیزنم
    ولی اخه شخصیت داستانت ادم رو وسوسه میکنه یه سر به اون دنیا بزنیم
    سلام
    امان از دست این عفریته ها


    امااااااااااااااان
    خسته نباشن قدم رنجه فرمودن
    این قوم الظالمین کلاپرو تشریف دارن عزیزم



    شما ناخوش نشو اره اینا کلا پرو تشریف دارن فک میکنن چون خونه داداششونه دیگه هر کاری بخوان میتونن بکنن
  • ساحل مهربانی
  • سلام دوسی
    دستت بهتره؟


    ممنون مهربون
    اره خوبه... جدیدا دچار خارش میشه و چون نمیتونم بخارونمش اعصابم خورد میشه
  • بانــــــــــــــو
  • سلام ناهیدی...
    بابا مواظب باش سرما نخوری که ما غصه بخوریم

    اصن نمیدونم چرا هرکاری می کنیم به روی خودمون نیاریم بلاخره این طایفه شوهر کفریمون میکنن
    چـــــــــــــــرا؟؟



    سرما رو خوردم دیر گفتی مواظب باش
    والا من که بیشتر از اینی که کفری شم بیشتر متعجب میشم
    فقط محض خنده مینویسمشون
    والا
    سلام چه بامزه مینویسی.همشوخوندم نمیدونم تو اغراق میکنی یا واقعا فامیلاتون اینجورین! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خدا به دادت برسه. زندگی خوبی داشته باشی



    ممنون زهرا جان خوشحالم که از سبک نوشته ها خوشت اومده
    نه والا اغراق نیست عین واقعیته
    یعنی من چون خودمم باروم نمیشه مینویسمشون که باورم شه و یادم نره
  • ساحل مهربانی
  • بازم داری بهونه میارییییییییییییییی؟

    +ینی چقد وخت میخای فرزندم؟
    باچه. هر وخ تونسی بفرس.



    نه به خدا چرا قرمز میشی ننه
    همون قد که گفتی (هر وقت تونستم بفرستم) [اسمایلی سنگ پای قزوین]
    اومدم بهت بگم به این وب یه سر بزن احتمالا خوشت بیاد تو طرحش شرکت کنی.الانم که یاد حرفات میوفتم خندم میگیره .
    http://shahrekian.persianblog.ir



    ممنون از معرفیت
    اره بخند... اینا کلا قوم مغول میباشند
    و یادآوری کارهایشان خنده دار است
  • (• •)zahra(• •)
  • سلام و هزاران درود به آجی خودمان حال و احوال شرمند ها اصلا حس ش نی که آپ کنیم انشاا.. بعد اینکه امتحانات تمام شد یه سری به وبه دربو داغونمون میزنیم وای اون عکستو که دستت سوخته بود و دیدم بدجوری سوخته بودی بمیرم الهی آجی جون میخوای بیام حاله روغن که دستتو سوزونده بگیرم که چرا دسته آجیه عزیزه منو سوزونده؟؟؟؟؟
    بووووووووووووووووووس
    بای



    سلام و دوهزار درود به زهرا خانوم گل گلاب
    کجا بودی بابا
    انشالله... اصن میخوای ما به دوستان بگیم دس به دعا برده که شما حست برگرده و این وب بی چشم و رو رو که دل شما رو زده ببخشی؟
    اره بیا به ما هم یاد بده بلد بشیم چطور میشه حال جناب روغن رو گرفت!
    مدتهاست که من فقط و فقط با خیال تو جان می گیرم

    و آنقدر عجیب است وسعتِ حضورت در دل من

    که گاهی خودم هم غرق میشوم در بودنت



    شما یه جایی دستتو به خیال ما اویزون کن ما قول میدیم سر فرصت نجاتتون بدیم که غرق نشید
    سلام خوبی؟ وبلاگ بامزه ای دارید خوشحال میشم بهم سربزنید.
    خیلی عذرمیخام ولی مگه کلیدخونتون دسته خودتون نیس که خوارشورتون همینجوری میاد تو؟
    امیدوارم همیشه بااقوامتون خوب باشید.
    خوش باشی



    آخه اینجا قلعه هزار اردکه دیگه هر کی به هرکیه
    در واحد رو که دیگه کلید نمیکنیم خوب بازه میاد تو چیکارش کنیم از در بیرونش کنی از پنجره میاد
  • دختر برفی
  • سیلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

    ای جانم پس خدا رو شکر که داری بهتر میشی.
    اما آجی من اصلا مریضی م خوف نمیشه...فقط کافیه یه خرده سرما بخوره بهم زود گلوم باد میکنه این هـــــــــــــــــــــــــــــــــــوا الانم همش دارم سرفه میکنم.

    دکترم گفته بود این گلو دردت که خوب شده الان که بازم گلوت درد میکنه اصلا مریض نیستی که واسه آلرژی ته.
    الان که گلوم درد میکنه نمیدونم مریضم یا آلرژی مه



    من که مریضیم هم مثه بشر خدا نیست
    اجی همه جور الرژی دیده بودیم الرژی ورم گلو ندیده بودیم [اسمایلی جلل خالق]
    ای درد بگیره میهن بلاگ که واسه ما ارور اختلال در پارامتر ورودی میگیره نمیزاره واست کامنت بزارم
  • دختر برفی
  • بازم سیلام.
    آری پست داده ولی پستم الان تموم میشه و باید برم.
    فردا صبح باید پاشم درس بخونم
    این آلرژی گلو نیست که آلرژی باعث میشه گلوم درد بگیره و خارش بگیره
    آجی جونم شب بخیر.
    خوش بگذره بهت تو بلاگفا



    اغا شما که رفتید بلاگفا هم پست شب رو از ما گرفت
    گفت شما دوتا خیلی بی جنبه اید پاشید برید بخوابید
    سلام ناهید جونم،شرمندم که نمیتونم زود زود بهت سر بزنم
    این قوم الظالمین عادت دارن که رو اعصاب آدم اسکی برن،خدا بهت صبر بده.
    (حالا خوبه من ازدواج نکردم انقد با خواهر شوهرو مشتقاتش بدم)



    دشمنت شرمنده دفعه دیگه سر نزنی با قوم الضالمین میام سراغت
    یعنی یک وحشتی بیش از دیدن عزارائیل داره نگی نگفتی
    عیب نداره شما همین مشتقات رو جزرشون رو بگیر یا انتگرالی چیزی روش اجرا کن شاید محو شدن
    سلام مرسی که اومدی پیشم.
    الان که ملطفت شدم بهت حق میدم که همچین حرفی بزنی.
    خداییش بامزه مینویسی مخصوصا پست گلدن استار و سیب
    ادامه داستانه این پستوهم بنویس دیگه دقمون دادیااگه دیرتربنویسی سررشته کلام ازدستت درمیره من واسه خودت میگم.
    لینکت میکنم ناهیدجون بازم بهم سربزن



    بله همیشه حق با ما بوده اصن ما کی حرف اشتباه و نابحقی زدیم خودت بگو
    ممنون فرزانه جان اون پست ها رو که خودم هم کلی بهشون خندیدم تا نوشتم
    چشم ادامه داستان رو هم مینویسم
    ممنون بابت لینک شما هم لینک میشی
    زندگی کاروانی است زود گذر :خرابه ای نا پذیر : تابلویی زیباو فریب دهنده : میسوزد و میسوزاند و هیچ چیز در آن رنگ حقیقت نمیگیرد جز معرفت



    خرابه ای ناپذیر یعنی چی من نفهمیدم
    سلام

    ناهید اینقدر در مورد خواهر شوهر ننویس مگر چکارت کردند بد کردن که اومدن یه سری بهت بزنند حالت رو بپرسند عجب روزگاری شده خوبی هم نمیشه کرد اگه بهش نگفتم



    فضول فضول برو بگو فک کردی من میترسم
    اصن می خوای برم ادرس وبلاگ رو بدم بهش بیاد بخونه سنکوپ کنه از شرش راحت شم

    فعلا خودمان به شنیدن این غیبتها بسنده میکنیم و حرف روی حرفتان نمیگذاریم
    البته فعلاااااااا



    اصن مگه میشه حرف روی حرف من گذاشت
    غیبت کجا بود!!!!! بده راه و چاه زندگی رو نشونتون میدم!؟
    بده سختی ها و مشکلات و جنگ و ستیز با عفریته ها رو براتون یاد آور میشم!
    حالا بیا و خوبی کن!
    به نصایح گرانقدرم میگن غیبت
    +وااااااای من عذر میخوام که به نصایح گرانقدر و تجربیات ارزشمنده شما که بی منت در اختیار ما میگذارید توهین کرده و نام غیبت را بر آنها نهادم:دی...عاغاااا ما عاشقه این شوووهر خواهر شوهر شووما شدیم خصوصا با اون چش و چال و پاپیونش(خجالت،عاشق،واله،شیدا):دی



    شما در برابر مامور مخصوص حاکم بزرگ میتیکومان قراردارید.... احترام بگذارید
    اصن من هی بی منت اطلاعات در اختیار این و اون میزارم اصن هم نمیگم میتیکومانم احترام بزارید همه پررو میشن
    خجالت نکش عزیزم هر وخت عقلش سر جاش اومد و اون عفریته رو طلاق داد میرم بهش میگم یه کیس مناسب برات پیدا کردم
    سلام عزیزم رمز را بنا به دلایلی عوض کردم برات میذارم


    اره امتحان کردم دیدم عوض کردی
    لطف میکنی