پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

روزگذرهایم

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ

امروز دقیقا یک هفته ای میشه که خانه پدری کمین نموده ایم

جهت امر خطیر مرخصی ماهانه زندگی

هر چند گاهی که مسیرمان به شهر پدری برای کاری بیفتد هم سرهای کوچکی میزنیم

خلاصه باز هم منزل پدری و باز هم ماجراهای من با خانواده مخصوصا پدر

آغا اصن به طرز عجیبی نیز حساس شده ایم نسبت به رفتارشان...!

چون حدود دوسالی میشود از این حساسیت های بیموردشان نسبت به خودمان دور بوده ایم و با گذشت این زمان آنها رفتارشان اصلا نسبت به ما تغییری ننموده...!

حتی بدتر هم شده اند...!

اغا این مادر ما که تا ما این لپ تاپ را (آن هم پیش روی خودشان) روی زانو گذاشته و روشنش میکنیم

هر چند دقیقه یک بار سرکی داخلش کشیده و رد میشود...!

حتی وقتی میخواهد رد شود هم حتی المکان از یک قدمی محل جلوس ما میگذرد تا نگاهی هر چند گذرا به کارهای ما بیاندازد...!

ما وقتی مجرد بودیم هم همیشه باید یک وقت اساسی گیر می اوردیم تا میتوانستیم اپ کنیم یا جواب نظرات دوستان را بدهیم

حتی گاهی وقتها یک هفته طول میکشید تا ما یک مطلبی را تمام کنیم و بعد در وب به نمایش بگذاریم...!

الان هم تا یک چیزی تایپ میکنیم سریعا میگویند داری چه مینویسی؟

حالا این از مادرمان

پدرمان که دیگر هیچ

همین الان به ما میگوید... اگر من یکی از اینها بخرم یادم میدی چطور باهاش کار کنم؟

میگم اینا چیه؟؟؟ منظورت لپ تاپه؟

میگه اره یکی میخرم بعد یادم بده وقنی یاد گرفتم میدمش به بچه ها... تا بعد کنترلشون بکنم ببینم اینا با این چیکار میکنن؟؟؟!!!

یعنی پدر تا این حد کنجکاو دیده بودید؟

میگم باشه تو بخر بعد من یادت میدم

دوباره میگه تو از اون دوربینا داری؟؟! (منظورش وبکم بود)

میگم آره خودش داره؟؟؟

میگه واااااااااای یعنی میتونی چت کنی؟!

میگم مگه دوربین فقط به چت ربط میده؟؟

میگه اره یعنی میتونی چت کنی بعد ببیننت؟!

میگم پدر من چه ربطی میده مگه هرکی به هرکیه...! خوب تا خودت نخوای کسی ببینتت که کسی نمیتونه ببینتت!؟

میگه میدونم فقط خواستم ببینم میتونی چت کنی؟!

یعنی من ترجیح دادم بیشتر از این براش توضیح ندم...!

بعد بلند شده رفته اشپزخونه... بعد از چند دقیقه متوجه شدم که همینطور دم در اشپزخونه سرپا وایساده و از پشت به صفحه لپ تاپ من که داشتم کار میکردم خیره شده...!

از قضا ما اصن کار خاصی انجام نمیدادیم و فقط رفتیم سطل زباله ویندوزمان را خالی نمودیم

یکهو اومده جلو با اخم میگه

الکی کار نکن

زود باش اون کاری که اول داشتی انجام میدادی انجام بده ببینم چیکار میکردی؟؟!!!!!!

یعنی من دلم میخواد سرمو بکوبم تو لپ تاپ...!

بش میگم بابا هیچ کاری نکردم خو...!

بعد جلو تر امده و میگوید... اهاااااااا این تصویر پشت زمینه ات از دور یه جوری بود فک کردم تصویر یه پیرزنه..!

حالا تصویر ما یک عدد ابشار و جنگله که مال ویندوز خودشه...!

الان هم که رفته بیرون و بنده وقت گیر اوردم که تایپ کنم...

همین الان مثه اینکه صدای ایفن اومد و اومدش

الانه که بیاد بگه پاشو برو اب بخور...!

همه اینا به کنار این داداشم اومده پاشو گذاشته رو پای من که دردم بگیره نتونم عکس العمل مناسب انجام بدم تا اون در همون لحظه که تو لپ تاپ سرک کشیده بتونه مچ من رو حین ارتکاب جرم بگیره که...!

یعنی واقعا فک و فامیله دارم مختص فک و فامیل منه


پ ن1: دوستانی که عشق نصیحت دارن من خودم به اندازه کافی قدر پدر مادرمو میدونم و کاملا واقفم که چه فرشته هایی هستن پس لطفا از این نصیحتا برا من نیاید

پ ن2: درگیر درست کردن یه لباس واسه خودمم که یه قسمتهاییش بافته و این بافتنی هاش وقتم رو حسابی گرفته تموم که شد حتما عکسش رو میزارم

پ ن3: فردا اگه حسش بود شکلک گذاری میکنم وب رو که یه جاهایی که لازمه و منظور من شوخی بوده برا کسی سوء تفاهم نشه

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۱۹)

  • ساحل مهربانی
  • پس واسه همین ازم پرسیدی وبکم مو...


    بیربطم نبود
  • ساحل مهربانی
  • اتفاقن پدرت خیلی اینده نگره ...
    یه وبلاگ هم بگو بزنه ما میریم وبش کامنت میدیم


    اوه اوه
    وقتی پدرم وبلاگ بزنه
    چه شوووووووووووووووود
    کلا بیاد همتون از یه قدمی نت رد نشین
    اگه بفهمه گوشتون رو میگیره
  • ساحل مهربانی
  • عاقااااااااااااااااااااااااا
    اصن من می خوام نصیحتت کنم... ینی چی؟


    یوهاهاهاهاهاهاها
    من خودم میدونستم که ننه ساحل میاد نصیحت کنه
    واسه همین خشفناک حرفیدم
  • ساحل مهربانی
  • تو اص استعداد نصیحت کردن منو خشکوندی
    عررررررررررررررررررر حتی


    خعــــــــــــــــــلی کار خوبی کردم
    پس همه گیره,این گیردادنامامان بابای منم همینن
    یه وقتایی دوست دارم سرمو بکوبم به دیوار حتا
    مدیونی اگه فک کنی درس نمیخونمو دارم وب گردی میکنم


    وب گردی!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
    اصن وبگردی چی هست حالا
    من اصن با این کلمه اشنا نیستم!!!!!!!
    من فقط کتاب میشناسم و دفتر و عینک و خودکار
    و ایضا کلمه ای به نام خر زدن
    سلوووووووووووووووووووووووووووم خوفی؟؟؟
    چه سوال مسخره ای الان دارم همزمان باهات چت میکنم بعد اینجا میگم خوبی یا نه!!!
    اغا یعنی درد دلای منو بازگو میکنی حالا من با بابام این مشکلارو ندارم با مامانم دارم
    ببین دقیقا من تو اتاقم که نشستم جلوم کامپیوترمه مامانم میاد تو اتاق به اندازه 180 درچه کمرشو میپیچونه تا ببینه من چیکار میکنم!!!بعدشم مثلا با یه سوال برمیگرده که مثلا من اصلا کاری ندارم داری چیکار میکنی فقط میخوا جواب سوالمو از سر تو که رو به کامپیوتره بگیرم!!!
    حالا من واسه اینکه یووووووهووووویی نیاد مچمو بگیره بهش گفتم با بعضی از دوستای دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم میچتم ولی اوندفعه بابام اومد ناهار بخوره اومده بالا سر من وایساده اینطوری میکنه:
    سحــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر؟
    داری چت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من فک کردم داری پست تو وبت میذاری
    اخه چرا چت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ینی استاده تو فضا و جو دادن به قضیه!!!
    خلاصه اینطوریا!!!
    اوندفعه هم داداشم حالا خودش عنده همه ی اینکاراستا
    بعد اومده میگه حواسم بهت هستا ...
    یعنی واقعا اون لحظه دیوار لازم شدم کلمو بکوبم !!!البته بگما بعضی اوقاتم مامانم خیلی مرام میذاره ولی بعضی اوقات واسه ترسوندنه من که کار بد نکنم یه ذره تریپ ِ گجدی میاد
    وا به اون داداش بگو تو که بچه خوبی بودی سلام به من میرسوندی چرا پای اجی منو له میکنی اخه؟؟؟؟؟
    درمورد پاورقیا:
    اغا منم به خدا همین مشکلو دارم همه احساس بووزوووورگی دست میده بهشون میرن تو فضای بچه خوبیو این که تا هستن قدرشو بدون و...
    حالا من خیلی بیشتر از اونا به مامان و بابام احترام میذارمو دوستشون دارما حالا همچینمیگن ادم احساس میکنه نقشه قتل مامان باباشو تو وب گذاشته!!!
    بی صبرانه منتظر هنر دست اجی خوشگلم هستم!
    به خدا این واسه منم یه معضلیه اصلا میخوام بنویسم این وب هرچی توش هست خودتون به صورت خودکار یه از خنده مرده هم بغلش بذارید
    وااااااااااااااااااااااااالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
    فعلا


    به نظرت جا داره منم یه سلامی به اجی سحرم عرض کنم؟
    فعلا نخوندم
    میخونم کامنت میزارم




    وای ببین کی پیداش شده
    اجــــــــــــــــــــــــــی خوبی؟؟؟
    دلم برات تنگولیده
    مرسی آجی ما که حسابی دلمان تنگولیده و بی نقطه شدم
    آفرین به پدر جان بسی کار خوبی می کنند!
    به بابات یاد بده یه وبلاگ بزنن




    بنده انقدر دلم تنگولیده بود که با دیدن سی امت مجبور شدم برای اینکه تو را متوجه خودم بسازم جواب سی امت را بدهم و یک جورایی پارتی بازی جواب سی ام شده و خودمان نیز با عواقبش برای اعتراض دوستان اشنا بودیم
    هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس
    از این حرفهای پدر از راه به در کن نزن که اگه بابام بشنوه بیاد وبلاگ بخواد من باید از دنیای نت رخت بربندم
  • بانــــــــــو
  • ووووووی خونوادتم مث خودت باحالن.....


    خداییش کنجکاویشون تو کار تو من و کشته


    نظر لطفت هستش بانو جان
    این کنجکاویشون منو کچل نموده
    بابا هنرمند، لباسم که می دوزی


    پس چی
    هنوز کجاشو دیدی
    من از اون دخترام که از هر هنرش یه انگشت میریزه
    اخ ببخشید از هر انگشتش یه هنر میریزه
    میگم اثری از اثراتت نیست
    پاشو بیا دلمون تنگ آبجیمان شده است
    خوبه که مجرد نیستی اینقدر هم بهت گیر میدن
    آبجی یه پسوورد خفن بزار روی وبت
    عکس پشت زمینه ت رو هم یه عکس پیرزن بزار یه کم اذیتشون کن




    اثراتمان را به زودی به معرض نمایش خواهیم گذاشت
    اصن خوش به حالم واسه زمانی که مجرد بودم نه الان که متاهل شدم و اینا گیراشون بیشتر شده
    اغا این شوشو هم که به من زنگ میزنه
    اگه تو اتاق باشم حتما بابا یا مامان میان بالای سرم که ببینن چی میگم
    اگه تو سالن پیش خودشون که تلویزیون رو کلان صداش رو میبنده گوش میده ببینه من چی میگم
  • راحله(راحیل)
  • درود...
    ناهیدجون!کلی خوشم اومد از رفتارهای بامزه ی پدر ومادرت...یاد پدر ومادر خودم افتادم که وقتی میرم اونجا مث قدیم گیر میدن به کارهای من!
    البته اطلاعات اونها از نت از اطلاعات پدرت اللخصوص کمتره...
    واما راجع به پ.ن باهات صحبت دارم...میدونی رفیق؟!من تو وب پیرساله ی قبلیم که بسته شد یه بار نوشتم:این وبلاگ اتاق خواب من است...هرجور که دلم بخواد مینویسم...
    ناهید!هرچی که دوست داری وهرجور که راحتی بنویس...تو اتاق خوابت خودت باش!
    حتی اگه فحشم میدادی من یکی تیریپ نصیحت برنمیداشتم...چون کار من از کارتو که فحش داده بودی زشت تر میشد...ازادی بیان یعنی این!
    راجع به پ.ن هم شکلک هم نزاشتی بی خیال!...اینقدر به فکر دیگران راجع به حرفهات بها نده...مهم اینه که خودت اینجوری خواستی که بنویسی...ملک شخصیته به کسی چه؟!
    من این تصویر خانوم پشت ضمینه ات رو دوست دالم...همش فکر میکنم شبیه اینی!
    ممنون بهم سر زدی...
    بی انتها باشی

    بدرود


    این درودی که مینویسی منو یاد پدرم می اندازه :دی
    چون همیشه از لفظ درود استفاده میکنه
    خوبه هم دردهام زیادن و فقط من یکی نیستم که اینطوریم و از اقصی نقاط ایران همه بچه ها با این مشکل روبرو هستن مخصوصا جنس مونث
    شما که همیشه نوشته هات حرف نداره
    اتاق خواب رو خوب اومدی
    ممنون که این ها رو که یادم رفته بود بهم گوش زد کردی
    چون خودم قبلا با همین روحیه مینوشتم اما کم کم به دست فراموشی سپرده بودم
    ممنون از یاداوریت
    میفهمم چی میگی
    آجی میبینی من چقدر میفهمم؟!!
    اوه بافتنی ام میکنی اجی!!! چقدر هنر مندی تو آخه
    پ من باید برم بمیرووووم
    عسکشو حتما بذال بوچ بوج




    اری اری
    میبینیم که شما چطور همیشه ما را فهمیده و درک مینمایید
    مگر ندیدی دستکش بافتنی ام را در پست های گذشته؟؟؟!!! به هنرمندی ما شک نومودی!!!
    خدا نکنه اجی جون شما هم بیا کلاس های خودم ثبت نام کن هنرمند شی
    چشـــــــــــــــــم
    وااااای یعنی عاشقتم ناهید من یه مدت سر فیس بوک همچین بحثایی داشتم




    خوشحالیم که همه دوستان این بحث ها داشته اند و ما تنها نبوده ایم
  • ﮔـ ـانگـ ـﻠـ ـوس
  • رفت!؟ به سلامت! من خدا نیستم که بگویم صد بار اگر توبه شکستی باز آی! آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد! رفتنش مردانه نبود! لااقل مرد باشد برنگردد... خط زدن بر من پایان من نیست! آغاز بی لیاقتی اوست!!!




    آغا ما در این باره هوچ نظری نداریم
  • (• •)zahra(• •)
  • سلام آجی یه زحمته کوشواو دارم برات میشه این برنامه رو برام توضیح بدی.
    مسی بوچ بوچ بووووووووووس


    برنامه ای که رشته ای را ورودی خوانده تمام کارکترهای تکراری را حذف کند. رشته در برنامه اصلی خوانده شود و حذف کارکترهای تکراری در تابع در آرگومان دارد:رشته و طول رشته



    #include
    #include
    #include
    void d(char str[],int n );
    int main()
    {
    char s[100];
    clrscr();
    printf("Enter string");
    gets(s);
    d(s,strlen(s));
    printf("\n Now is string");
    puts(s);
    getch();
    return 0;
    }
    void d(char str[],int n)
    {
    int i,j,f;
    for(i=0;i{
    f=0;
    for(j=0;jif(str[j]==str[i])f=1;
    if (f==1)
    {
    strcpy(&str[i],&str[i+1]);
    i--;
    n--;
    }
    }
    }




    اجی یه خورده سرم شلوغه اگه وقت کنم حتما
    دقیقا مثله بابای من بعضی وقتا میشینم میاد میچسبه به این صفحه مانیتور ولم نمیکنه بعد این سوال پرسیدناش شروع میشه و کل تاریخچه ی بوجود اومدنه کامپیوترو ازمن میپرسهآخرشم میگه برا من یه وبلاگ درست کن جدیدا هم گیر داده یه فیس بوک براش بسازم




    پس خوبه که بابای من وبلاگ و فیسبوک نمیخواد [اسمایلی خدا را شکر]
  • راحله(راحیل)
  • سلام...
    کجایی خانومی؟
    جواب ندادی ها...
    منم دوباره نوشتم از بکارت!
    بوس




    سلام راحله جان
    ببخشید من دیر جواب میدم اخه ماشالا دوستان انقدر کامنت میزارن که من وقتم نمیرسه که همه رو با حوصله و مثه کامنت خودشون به زیبایی جواب بدم
    اغااااااااااااا ما اومدیم اینجا دعوا!!!!
    یعنی که چه آخر؟؟؟
    آجی محترمه چرا جواب کامنتارو نمیدی ما نتمون تموم شد از بس وب تو رو باز کردیم ببینیم جواب دادی یا نه!!!
    بعد آن وسط مسطا یک دانه کامنت که پاسخ داده شده بدجار چشمک میزند!!!
    سحرررررررررررر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    داری حسودی میکینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    زشته دختر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    آری ما به طرز بسیار شیک و مدرنیته ای داریم از حسودی گیسوان زیبایمان را میکنیم الانم مدل خودتان سخن گفتیم که عمق غمه مارا درک کنید پاسخگوی کامنت باشید!!!
    فعلا!


    اول جواب کامنت قبلت :دی
    [مادر بنده قبنا اینطور نبود.... نه چرا بدتر بود... اون موقع لپ تاپ نداشتم یه سیستم داشتم ... میرفت یه صندلی می اورد مینشست کنارم میگفت عکس بیار نیگا کنیم الان خوشبختانه فقط سرک میکشه
    بابای من اگه بدونه چت میکنم که سرم رو از تن جدا میکنه و به سر در خونه اویزون میکنه که درس عبرت بشه برای خواهر و برادرام
    داداش من اصولا همینطوریه مثه داداش خودت
    خودش اخرشه... اصلا این گوشیش رو بگو بده ببینم سریعا اجی مجی میکنه این گوشیه غیب میشه میگه من گوشی ندارم]




    اعتراضتون کاملا وارده
    ما را ببخشایید... ما خودمان از زشتی کارمان مطلعیم
    اما چه کنیم که وقت برای جواب سی ام دادن کم اوردیم
    شما گیسوان زیبایتان را چون پنبه بر باد ندهید
    ما قول میدهیم رفع حسادت کرده و در پست بعد جواب کامنت یاسی را اخر بدهیم :دی