پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

و بالاخره انشای نوروزی ما

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۴۵ ب.ظ

آخیییییییییش چقد دلم برا وبم و نوشتن تنگ شده بود

اصن از بس دور بودم از وبم سبک نوشتاریمو به کل فراموش کردم انگار

روز چهارشنبه که شوشو خان زنگ زد که آماده شو اومدم سریع بریم خونه بابات که صبح زود اونجا وقت تعمییر دارم برا ماشین...

منم که لپ تاپ رو پیش خواهرشوهر جا گذاشته بودم دیگه نشد پستی که میخواستم بنویسم رو بزارم...

میشه گفت یه شنبه بود که اومدیم منم لپ تاپ پیشم نبود که دیروز این عشق نازنینم به دستم رسیده و خلاصه دیگه باز شروع شد روز از نو روزی از نو میریم که شروع کنیم به ثبت خاطرات سال جدید....

 

تعطیلات رو که ما معمولا عادت داشتیم مسافرت میرفتیم ولی امسال نرفتیم و شوشو خان هم تصمیم گرفته بود بره پیش اون خونه داییش که تو عشایر زندگی میکنن و پیش اونا چادربزنه و چند روز اونجا بمونه

من هم که از یه هفته قبل عید خونه بابا بودم.... مسیر رفتن به اون کوهی که توش خانواده داییش زندگی میکرد هم از سمت شهر پدری بود...

خلاصه تفریحات امسال رو دور و ور طبیعت استان خودمون گذروندیم و خیلی هم خوش گذشت...

عکسایی هم از طبیعت و جاهایی که رفتیم رو میزارم

نمیخوام پست خیلی طولانی و خسته کننده بشه پس خیلی وارد ریز مسائل و توضیحات نمیشم، سعی میکنم مختصر بنویسم...

 

عکسای اولین جایی که روز بعد عید رفتیم ، خداییش جای باحالی بود، اینجارو با خونه بابا اینا رفتم

      

 

اینم جایی که شوشو چادر زده بود، اون چادر سفیده متعلق به ماست، البته این عکس تو نمای دور گرفته شده ما با دختردایی های شوشو پیش چشمه بودیم... تو یکی از تصویرا جناب شوشو وجود داره که دراز کشیده...

    

 

اینا هم متعلق به طبیعت اطراف یکی از امامزاده های استانمونه که با خونواده خاله اینا که از تهران اومده بودن رفتیم...

   

 

این یکی ها هم متعلق به سیزده بدره که با خونواده اینیکی دایی شوشو بودیم و کلی خوش گذشت و سیزده بدرمون به چهارده بدر و پانزده بدر و ... کشید :دی

   من و یکی از دختردایی هایش که احتمالا جاری آینده ای بشه برام با هم ماشین دزدیدیم اومدیم اینجا

 چهارده بدر کنار این آبشاره واقعا لذت بخش بود

 شب چهارده حدود ساعت 11 به بعد زدیم تو دل کوه و این آتیش رو درست کردیم که عکسشو خیلی دوس دارم

 صبح روز پانزده اومدیم جای شب قبلمون و آتیشمون هنوز روشن بود

 

این کفش دوزکا هم که خیلی عاشقانه رو این برگ خوابیده بودن، خیلی دوسشون دارم

 

خلاصه اینم از تفریحات نوروز 93 که سعی کردم خلاصه وار بهش اشاره کنم... رو عکسا کلیک کنید تو سایز بزرگ نمایش داده میشن

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۴۵ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۵)

  • یِ خانومِ شاد!
  • به به  کلییییییییییییییییییییی کیفور شدم از دیدن این عکسا و طبیعت
    اون کفشدوزکات خیلی باحال بودن
    ای ول

    خوشبحالتون
    کلی حسودیم شد بهتون
    من عاشق طبیعتم
    زندگی تو چادر هم یکی از آرزوهای دورمه
    کوفتت نشه
    پاسخ:

    ای جونم عزیزم، آره میبینی چه باحال رو برگ خوابیدن

    ایشاله تو ام به این آرزوهات برسی :********

    وااااااااااااااااااااااای ناهید

     

    وااااااااااااااااااااااااااای

     

    چقدر قشنگن این عکسا و اصن این طبیعت......خوش به حالت.....

     

    جیگرم میسوزه...من تمام این عید رو تهران بودم و سفر نرفتم...هی....

    پاسخ:

    هی وای من

    اگه میدونستم عکسها انقد جگر سوزه اصلا نمیزاشتم :S :)

    حسابی بهت خوش گذشته ها.منم یه همچین تفریحاتی داشتم تا یه ماه از عید گذشته دور و بر وبلاگم نمیومدم :دی

    پاسخ:

    ممنون شازده جان

    آره دیگه اصن تا قبل اینکه بیام بنویسم تو سردرگمی بودم و همش به حال و هوای قبلی عادت داشتم

    malome hesabi khosh gozashtehaaa...
    khosh behaleton cheghad ba safas...kheili khodham miad az in jor jaha
    پاسخ:

    آره مونا جون خداییش خیلی خوب بود

    جای همه دوستان وبلاگی خالی

    ای عزیز ره دور و گل خودم.....اتفاقا الانم اومدم و دارم بازم تک تک میبینمشون......

     

    ناهید یعنی من رو بذارن تو دل طبیعت و برن(خخخخخخخخخخخخخخخخخخ)از بس که دوس

     

    میدارم این دل طبیعت رو(نیشخند)

    پاسخ:

    آره نصفه شب هم ببرن بزارن که ببینم دوپای دیگه هم قرض نمیکنی و در بری خخخخخخخخخخخخخ