پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

هزیانهای من در رابطه با حال و هوای این روزهای قلعه

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۲۶ ب.ظ

دورانی که تازه ازدواج کرده بودم و تقریبا تا چندین ماه قبل سال جدید تو قلعه هزار اردکمون هم ماجرا زیاد پیش می اومد هم به عنوان آخرین عروسشون خیلی تو مرکز توجه بودم و همه گیرا و حرص دادنا متوجه بنده بود...

اما الان دیگه روالم رو از روال قبلی که کلا تغییر دادم و نسبت بهشون کم محل تر شدم هرچند این کم محلی حاصل کارای خودشونه! (اعم از چفت کردن در و رفتن پایین و در زدن و با وجود اینکه تو خونه بودن در رو باز نکردن، یا اینکه خود شخص شخیص مادرشوهر دو قدم پله رو شیش ماه یه بار بالا نمیاد که یه سری به واحد پسرش بزنه حداقل! یا مثلا وقتایی که میره شهر بابا اینا خونه دخترش میره کلی میگرده و سرخاک میره خونه عمه اینا میره اما به خودش اجازه نمیده یه احترام بزاره یه سرم خونه ما بره پیش مامانم اینا! و دیگه اینکه پسر دردونه خودش هم سالی ماهی یه بار به زور طرفای خونه بابام اینا افتابی میشه و معمولا من خودم تنهایی با داداشم میرم اونجا سر میزنم!)

خلاصه که کاری کردن که منم مثل سابق از جون و دل مایه الکی نزارم و نرم عین کوزت کار کنم براش و اخر سر تشکر خشک و خالی هم نشنوم!

به خاطر این روال هم خوشحالم هم ناراحت! از این خوشحالم که دیگه کارای مزخرفشون رو هر روز نیاز نیست تحمل کنم و از این ناراحتم که واقعا چرا!؟ چرا باید مادرشوهری که با هزار شور و شوق اولش برا پسرش زن میگیره الان این رفتار رو نسبت بهشون داشته باشه! چرا به جای اینکه به عنوان یه بزرگتر کانون خانواده رو گرم کنه حتی رشته هایی که برای گرم شدن این رابطه از طرف ما بافته میشه رو هم میگیره پاره میکنه و رابطه رو اینطوری سرد کرده!؟

و دیگه اینکه باعث شده حرفی برا نوشتن نداشته باشم خخخخخخخ

 

دو تا برادرشوهر مجرد دارم متولد سالهای 70 و 71

یه هفته قبل سال جدید که من رفته بودم خونه بابا اینا نگو اینا رفتن از یکی از دخترای فامیل برا پسر متولد70 خواستگاری کردن و جواب مثبت شنیدن و انگشتر هم دست دختره کردن که بعد عید مراسم نامزدی بگیرن مثلا...

اما دقیقا بعد عید پسرشون که گویا فقط به اصرار زیاد مادره یهو خر شده و به این وصلت رضایت داده بوده میگه من این دختره رو نمیخوام و هیچ حسی بهش ندارم و خلاصه وصلت به وجود نیومده رو بهم میزنه و هیچی به هیچی(حالا جریان فقط از این قراریه که من میدونم یا نه اله اعلم)

اما دورادور (از طرف خانواده خودشون نه) از اینور اونرو شنیدم قرار بوده دیشب برن خواستگاری برا اون پسر 71 ایه...

دختری هم که قراره بگیره خیلی حرف پشت سرشه و حتی خودشونم میدونن وضع خوبی ندارن از لحاظ حیثیتی ولی خوب نمیدونم قراره چی بشه خدا به خیر بگذرونه

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۲۶ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۴)

  • شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی
  • با سلام
    شرکت در طرح بی نهایت صلوات
    جهت سلامتی حضرت حجت بن الحسن سلام الله علیه
    همچنین شادی ارواح مطهر شهدای اسلام و انقلاب
    http://smd1364.blog.ir
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    یا حق - یا علی
    پاسخ:
    جالبه که شهیدها هم میتونن کامنت بزارن! :|
  • یِ خانومِ شاد!
  • وای وای کامنت بالایی :))))))))))))

    من بیشتر کامنتا و جوابایی ک بهشون میدیُ تو پست هات دوست دارم :دی


    میبینم ک ی عروس دیگه قراره بیادُ موج حملات علیه اون شروع میشن!
    در عجبم وقتی انقدر تنش و ... هس تو زندگی متاهلیت چطور انقد آرامش داری
    واقعن عجیبه برام ناهید

    پاسخ:

    خخخخخخخخخ

    قربون تو برم من، میبینی تو رو خدا شهید زنده که میگن اینه ها :دی

    ای قربون اون درک و شعورت برم که دقیقا فهمیدی منظورم چی بوده! تا من بودم موج حملات سمت من بود الان قراره جاری جدید بیاد خدا رو شکر دیگه منو بیخیال میشن :دی

    نمیدونم خانومی ولی اینو میدونم که به معنای خیلی واقعی ادم بیخیالی هستم :)

    خدا به خیر بگذرونه..
    قراره هم عروس کیا شی :(
    پاسخ:
    چه کنم دیگه :(
  • سمیرا نامجو به فدات
  • سلاااااااااااااااااااااااااااااام عزیز ره دورم.....سلااااااااااااااااااااااااام.....

     

    میدونی ناهید گلم گاهی لازمه همینطور که داری باهاشون تا میکنی

     

    باشی....همین زیاد نرفتن اومدن ها ....به خدا راحت تری و همیشه

     

    احتراما پابرجاست و روها تو روی هم باز نمیشه......

    انقده خوشم میاد از این اخلاقت که میدونی که برا پسرشون رفتن

     

    خواستگاری ولی به روشون نمیاری..خیلی خوبه اینطوری....

     

    تو جیگر منی.............

    پاسخ:

    ای جیگر من

    ای شفتالو

    ای البالو

    ای....

    خخخخخخخخخخخخ

    یهو پچه خاریم گل کرد :دی

     

    آره فدات شم این خیلی بهتره که با هم سر سنگینیم اینطوری احترامم هم حفظ میشه هرچند من خودم به شخصه اونا هر کاری کنن احترامشونو نگه داشتم و میدارم ولی در کل به نظرم خدا کمک کنه کم کم از این قلعه بزاریم بریم خیلی بهتره به قول معروف دوری و دوستی

    دور که باشی دوستیا و علاقه ها بیشتره

    فدات بشم ، اره دیگه به من چه مربوط وقتی نمیخوان به من بگن من چرا حرص الکی به خودم بدم .... والااااااااااا ;-)