ولادت حضرت عباس عایا؟؟؟!
صبح با جاری روانه مهدکودک شدیم که شرایط را جویا شویم بلکه برای ساعاتی از روز از چنگ این وروجک شیطانش راحت شویم :دی
جاریه قصه ما نیز که همیشه عادت دارد دهانش در حال حرکت باشد به خاطر ساکت بودن ما و اتمام صحبتهایش یک پنج دقیقه ای را توی راه حرفی برای گفتن نداشت
برای همین من باب اینکه صحبتی کرده باشد میگوید:
ناهید امروز تولد حضرت عباسه دیگه!
من: O.o .... من چه میدونم آخه!
بعد از یه سری فک زدنها و توضیح دادنهای بیجا میگوید:
آره دیگه فک کنم دوم نمیدونم یا سوم شعبان باید تولد حضرت عباس باشه
من تو دلم: حالا باشه هم که باشه به من چه مربوط میشه آخه! من تولد خودمم یادم میره حالا ....
میگم: من نمیدونم والا این چیزا رو از من نپرس من نمیدونم به شمسی الان چند شنبه است و چندمه بعد قمری بدونم!
و اینگونه دوباره ساکت میشود و دنبال سوژه دیگری برا صحبت :دی
کلا جاری آدم مذهبی هستش و رو این جور روزا و ولادتا و ... حساسه
ولی بنده همون نماز روزمو میخونم و یه سری اعتقادات خیلی شخصی دارم که بهشون ایمان دارم هنر کردم :دی
- شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۲۵ ب.ظ
نااااااااااااااااهید یعنی یاد علی افتادم ...علی هم مث جاری میمونه و
گاهی داریم با هم قدم میزنیم و یهو حرفامون تموم میشه و علی هی
الکی دنبال حرف میگرده و منم میگم علیییییییییییییییییییییی:
من چه میدونم اخه اینا چیه که تو راجع بهش حرف میزنی و اونم میگه:
سمیرا خو ساکت میشی دلم میگیره و منم میگم ادم باید حرف بزنه اما
چه حرفی مهمه..دیگه اینجاش طفلی ساکت میشه..خخخخخخخخخخ