پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

حال و هوای قلعه

پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ


جانم برایتان بگوید که کار جدیدمان شده است صبح تا ظهر و ظهر تا عصر و دوباره بعد از شام تا خواب پایین رفتن در جوار مادرشوهر!

گاهی سوپ برایش درست کردن و بردن، گاهی رفتن و سر زدن برای اینکه ببینی کاری هست برایش انجام دهی، گاهی پخت و پز و گاهی جارو و غیره

نکته زیبای این آمدن و رفتن ها بعد از آنژوگرافی مادرشوهر محترم اینجاست که دیگر جفت در بسته نمیشود و دیگر کسی در آن واحد خودش را به کَرییَت نمیزند که در را باز نکند! و آنجا همیشه شلوغ است و بچه و نوه و نتیجه و عروس و داماد همه در حال رفت و آمد هستند!

خواهرشوهر بزرگ هم یک هفته ای هست اینجا ماندگار شده است و به قولی تلپ گشتیده اند

البته گاهی خواهرشوهر باز هم مثل قبل چفت در را میبندد!

به هر حال

از ساعت چهار به بعد تا هنگامی که شوشو از سر کار برگشت برای شام، پایین بودیم و خواهرشوهر بزرگ هم بود و خلاصه دور هم جمعمان جمع بود

رفتیم شاممان را نوش جان نموده و ظرفها را شستیده و دوباره پایین رفتیم که ببینیم مادرشوهر رفته است پیش دکتر، دکتر به او چه گفته است که با یکی دو نفر افراد جدید مواجه گشتیم و سلام و احوالپرسی نمودیم با آنها

بعد جا نبود نشستیم تقریبا در جوانب خواهرشوهر بزرگ که همراه دختر یازده ساله اش مشغول خوردن میوه بودند

سپس دخترش یکی از نگاهایی که ما همیشه در چهره مادرش دیده ایم و مخصوص مادرش است را روانه صورت ما نمود و رو به مادرش کرد و گفت مامان خوبی؟ سلامتی؟!

جغله محترم منظورش این بود که با مادر من احوالپرسی نکردی!

گودزیلا هم گودزیلاهای قدیم.... آخر بگو به تو چه نیم وجبی! من تا همین الان پایین بودم مادرت را دیده ام دیگر احوالپرسی ندارد که!

یعنی دخترهایش و رفتارهایشان را که میبینی انگار خود خود خود نکبتش (منظور خواهرشوهر) را میبینی!!!

 

ویرایش نوشت: و در آخر یادمان رفت با خط خوش بنگاری "اییییییییییییششششششششش"  خخخخخخ

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۳)

  • سمیرا نامجو
  • سلام سلام صد تا سلامممم

     

    الهی ما بگردیم دور شما که نیتسیم نزدیکت تا کمکت کنیم........

     

    وای ناهید جون بچه های امروزی خیلی بلا شدن...خیلیییییییییییییییی....

    پاسخ:

    سلام به روی ماهت جیگر

    فدای محبت تو :*

    بلا مال یه لحظشونه

    بچه خواهر شوهر منم گاهی از این رفتار ها مثل مادرش از خودش تراوش میکنه

    پاسخ:

    چقدم که ادم حرصش میگیره

    اه اه اه اه

    ای! جواب این دخترکان را ندهی یک وقت ماشاالله درسته قورتت خواهند داد :) 
    آخی چه عروس خوبی هستی :) مادربزرگم تعریف تو را بشنود کلی غصه میخورد ... :)) زن دایی من سالی یک بار هم به زور زنگ میزند :| :)) 
    + ناهید گلم ، آبجی خوشگلم اینجوری که تو جواب من رو تو کامنت پست پیشین دادی من به سقف متصل خواهم شد که !!!
    ++ دیدی من چه ادبی صحبت میکنم اصلا ؟؟ :))

    پاسخ:

    ادبیاتت در حلقوممان خواهر

    فدای تو بشوم من نسبت به بنده لطف دارید عزیز

    هر جوابی که داده میشود بدون شک حق شماست ولا غیر :دی ;-)