خیال آسوده
آآآآآآآآآخیییییییییییییییییش آب اومد ظرفا رو شستم
انگار یه بار سنگین از رو دوشم ورداشتن
اصن طوریه که احساس میکنم الان راحت میتونم سرمو زمین بزارم دور از جونم بمیرم خخخخخخخخ
من نمیدونم بعضیا چطور طاقت میارن ظرفای مثلا شام رو میزارن صبح میشورن!!!
یا ناهار ها رو میزارن شام!
من خودم یه خاله دارم سنشم خیلیه سه تا گوذزیلا هم داره ولی هر موقع میری خونشون انگار تو این آشپزخونه بمب منفجر شده لامصب!
هر موقع هم که مهمونش باشی که اول باید بری ظرفای صبحانه و ناهار رو براش بشوری که ظرفا تمیز شه بتونی شام بخوری!
لباس شستنشم اینمدلیه ها!
میزاره لباسا کامل رو هم تلمبار شه اخرین دست لباسشو که پوشیده بود میشینه همه لباس کثیفا رو میشوره! خو چه کاریه اخه این همه ذلت!
به هر حال
غیبت بسته
من برم با خیال راحت بگیرم بکپم
شب خوش
- سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ
آره بابا بی آّبی بده...
خو بس که تو تر و تمیز و مرتبی که دوس نداری ظرفی نشسته
بمونه دیگه....
ناهید اونروز که عکس مدل لباسی که برا خودت دوخته بودی رو داشتم
نگاه میکردم بعدش هی ذول زدم به فرش و پشتی های خونت و تو
دلم گفتم:ماشالا چقدر زندگش مرتبه...از همین میشه فهمید.