پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

دیروز مامان تماس گرفته بود... از صدای گرفته اش معلوم بود که دلش هم گرفته ...گفت نمیدونم چرا امروز خیلی دلتنگت شدم ... داشته یه فیلم هم نگاه میکرده که دیگه نتونسته خودشو نگه داره و برای من گریه کرده

دلم براش تنگ شد... برای مظلومیتش ...برای عشقی که تو چشاشه ...دلم می خواست پیشش بودم ... آخه مثل خودم همیشه تو خونه تنهاست ... از وقتی خودم هم با واژه زن آشنا شدم و زندگی مشترک تشکیل دادم ... پیش خودم به این نتیجه رسیدم که دخترا بیشتر وقتا سرنوشتی مثل مادرشون دارن ... درست مثل من که الان حس میکنم زندگیم درست مثل مامانم میشه ... برای همین بیشتر از زمان مجردی به فکر مامانم هستم ... همیشه یادشم... همیشه دلم براش تنگه

می خواستم برم بهش سر بزنم و تا یه هفته اونجا بمونم ...اما شوهری کار داشت و نشد ...خدا کنه فردا منو ببره

این مردا هم عجب آدمای نامردی هستن ...تا باهاشون ازدواج نکردی مدام میگن حرف حرف توه...هر چی تو بگی... چشم... حتما... تو جون بخواه...

اما همین که ازدواج کردی و درکشون میکنی و هواشون رو داری و برای اینکه اذیت نشن حرفی نمیزنی

حس خود بزرگ بینیشون گل میکنه ... اونوقته که حس میکنن این تویی که هی باید بگی چشم ...اونوقته که حس میکنن حرف فقط حرف اوناست ...حس میکنن تو بچه ای و خودشون الاهه تجربیاتن

امان از دست این مردهای اسم مرد یک کش

شاید فردا حسش بود و یه آپی گذاشتم