عاغا این روز زنی که تبریکش پیشاپیش و پساپس راه به راه برای ما می آید دقیقا تاریخ نزولش کیه؟؟؟؟
یکی نیست به ما بگه!؟
ما از این چیزا سر در نمیاریم خو!
- ۲ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۳۶
عاغا این روز زنی که تبریکش پیشاپیش و پساپس راه به راه برای ما می آید دقیقا تاریخ نزولش کیه؟؟؟؟
یکی نیست به ما بگه!؟
ما از این چیزا سر در نمیاریم خو!
اس ام اس برایم آمده
" سلام، نذر صلوات گرفتیم واسه خوشنودی خانم فاطمه زهرا س 5 صلوات بفرست اس ام اس بده به 5 نفر، تا توی 5 میلیون صلوات شریک باشید انشالله. مایل نبودید تک زنگ بزنید. با تشکر. و عجل فرجهم یادتون نره"
راه به راه در نرم افزارهای واتس آپ و از این دست و چه به صورت اس ام اسی از این پیام ها دریافت میکنم، نمیدانم سهمیه ام بالاخره 5 تاست یا 50 هزار تا!
برای همین تک زنگ میزنم که ولم کنید نمیخواهم شریک باشم، اصلا بگذار خانوم فاطمه زهرا از من ناراضی باشد والااااااا
آخیییییییییش چقد دلم برا وبم و نوشتن تنگ شده بود
اصن از بس دور بودم از وبم سبک نوشتاریمو به کل فراموش کردم انگار
روز چهارشنبه که شوشو خان زنگ زد که آماده شو اومدم سریع بریم خونه بابات که صبح زود اونجا وقت تعمییر دارم برا ماشین...
منم که لپ تاپ رو پیش خواهرشوهر جا گذاشته بودم دیگه نشد پستی که میخواستم بنویسم رو بزارم...
میشه گفت یه شنبه بود که اومدیم منم لپ تاپ پیشم نبود که دیروز این عشق نازنینم به دستم رسیده و خلاصه دیگه باز شروع شد روز از نو روزی از نو میریم که شروع کنیم به ثبت خاطرات سال جدید....
تعطیلات رو که ما معمولا عادت داشتیم مسافرت میرفتیم ولی امسال نرفتیم و شوشو خان هم تصمیم گرفته بود بره پیش اون خونه داییش که تو عشایر زندگی میکنن و پیش اونا چادربزنه و چند روز اونجا بمونه
من هم که از یه هفته قبل عید خونه بابا بودم.... مسیر رفتن به اون کوهی که توش خانواده داییش زندگی میکرد هم از سمت شهر پدری بود...
خلاصه تفریحات امسال رو دور و ور طبیعت استان خودمون گذروندیم و خیلی هم خوش گذشت...
عکسایی هم از طبیعت و جاهایی که رفتیم رو میزارم
نمیخوام پست خیلی طولانی و خسته کننده بشه پس خیلی وارد ریز مسائل و توضیحات نمیشم، سعی میکنم مختصر بنویسم...
عکسای اولین جایی که روز بعد عید رفتیم ، خداییش جای باحالی بود، اینجارو با خونه بابا اینا رفتم
اینم جایی که شوشو چادر زده بود، اون چادر سفیده متعلق به ماست، البته این عکس تو نمای دور گرفته شده ما با دختردایی های شوشو پیش چشمه بودیم... تو یکی از تصویرا جناب شوشو وجود داره که دراز کشیده...
اینا هم متعلق به طبیعت اطراف یکی از امامزاده های استانمونه که با خونواده خاله اینا که از تهران اومده بودن رفتیم...
این یکی ها هم متعلق به سیزده بدره که با خونواده اینیکی دایی شوشو بودیم و کلی خوش گذشت و سیزده بدرمون به چهارده بدر و پانزده بدر و ... کشید :دی
من و یکی از دختردایی هایش که احتمالا جاری آینده ای بشه برام با هم ماشین دزدیدیم اومدیم اینجا
چهارده بدر کنار این آبشاره واقعا لذت بخش بود
شب چهارده حدود ساعت 11 به بعد زدیم تو دل کوه و این آتیش رو درست کردیم که عکسشو خیلی دوس دارم
صبح روز پانزده اومدیم جای شب قبلمون و آتیشمون هنوز روشن بود
این کفش دوزکا هم که خیلی عاشقانه رو این برگ خوابیده بودن، خیلی دوسشون دارم
خلاصه اینم از تفریحات نوروز 93 که سعی کردم خلاصه وار بهش اشاره کنم... رو عکسا کلیک کنید تو سایز بزرگ نمایش داده میشن