پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

برای تهیه مربای شاه توت

شاه توت ها رو یه شب تا صبح تو یه ظرف لعابی به این صورت که یه ردیف شاه توت یه ردیف شکر یه ردیف شاه توت یه ردیف شکر به همین ترتیب میزارید تو یخچال بمونه که آب بندازه

شکر رو هم که بسته به میلتون من چون شیرین زیاد دوست نداریم نصف وزن شاه توت ها ریختم

فرداش ظرف رو همونطور میزارید تو شعله ملایم گاز و اصلا نیاز نیست بهش آب اضافه کنید چون خودش آب میندازه

یه رب به آخرای پخت مربا توش یکم آبلیمو بریزید و اخر سر هم که شعله رو خاموش کردید یک چهارم قاشق چایخوری توش وانیل بریزید و بزارید وقتی سرد شد تو شیشه بریزید و بزارید تو یخچال


دیروز با گوشی مشغول وب گردی بودم که به لینکی با مضمون ماشین عروس عجیب وانت نیسان ابی!
یهو گفتم نکنه ماشین عروس ما باشه  :دی
رفتم یه نگاه بهشون انداختم با ماشین عروس خودمون مقایسه کنم ببینم کدوم خوشگل تر بوده...
از نظر خودم که مال ما خوشگل بود
شب دوباره رفتم لینکو باز کردم نشون شوشو دادم گفتم ببین این ماشین عروسا شبیه ماشین عروس مان ولی مال ما خوشگلتر بود

گفت خب نمیشه توام عکس ماشینمونو بزاری توش!؟

گفتم نه بابا این سایت مال خودشه تازه پای همه عکسا لینک سایتش رو نوشته

حالا گیر داده بود که پس تو برو عکس ماشین رو بزار تو فیسبوک خخخخخخخ

میگفت فردا خودم چند تا از عکسا که تو گوشیمه و قشنگه بهت میدم باید بزاری فیسبوک :دی

یه همچین شوشوی گیری دارم بنده

  

اینا دو تا از ماشیناییه که تو لینک بود


 


اینم دوتا از عکسای ماشین عروس ما که تازه خود شوشو تزئیین کرده ماشین رو ;-)


گاه با خود می اندیشم که چقد خوب است در زندگی گذشته ام فردی به اسم BF یا عشق وجود نداشته است!

فردی که حال کارها و رفتارهایش را با همسرم مقایسه کنم!

و شاید هنگام ناراحتی ها یا عصبانیتهای زندگی مشترک افسوس این را در سر داشته باشم که اگر او به جای شوهر اکنونم بود در چنین موقعیتی فلان رفتار را داشت!

یا هنگامی که در تنگنای آغوش همسرم آرمیده ام افکارم پی هم آغوشی های قدیمم با دیگری باشد!

آری چقد خوب است که چنین فردی در گذشته ام نیست و من اکنون حتی اگر بخواهم همسرم را با فرد دیگری هم مقایسه کنم باز هم تک تک رفتارهای او برایم جزو بهترین هاست

حتی عصبانیت هایش را هم عاشقانه دوست دارم...!

 چند روز پیش با جاری بیرون بودیم چند قلم جنس خونه خریداری کردیم دو هزار کم داشت من بهش دادم

امروز دو هزار رو بهم برگردوند

قیافه دو هزاری که بهم برگردونده این شکلیه : عکس دو هزاری 

خداییش من نمیدونم چطور خوشش میاد این پولاش این ریختی باشه!!!؟

یعنی چی که انقد مچالشون کرده؟ (از این مچاله تر بودن از هم بازشون کردم)

پول از نظر من باید این ریختی صاف و صوف و تمیز باشه فوقش از وسط یه تا خورده باشه اونم به خاطر کیف پول


طبق روایات از پیش تعریف شده و در تقویم ثبت شده سی و یکم فروردین روز زن تشریف داشت!

و ما نیز بر اساس اصل کادو را کی گرفته کی داده از شرف یاب شدن این روز نامطلع بودیم...

لذا روز قبل همینطور الکی بر سرمان زد که برویم و برای جناب شوشویمان یک عدد پیراهن خریداری نماییم

برای این منظور دست به دامن جاری شده و گفتیم بیا برویم بیرون گشتی زده و همینطور من یک عدد پیراهن برای شوشو خریداری نمایم!

و او نیز با نیشخند بر ما این سخن را روانه گردانید که: روز زنه بعد تو میخوای بری برا شوهرت لباس بخری!؟ هه هه

و ما نیز جواب داده که: ولمون کن بابا روز مرد و زن دیگه چیه، نیست خیلی دستم هم تو جیب مبارک خودمه!

خلاصه با هزار وسواس و این پیراهن و آن پیراهن را باز کردن و نگاه کردن و همچنین توجه به سلیقه جاری محترم یک پیراهن از نوع جنس براق و به رنگ خاکستری را برای شوشو آوردیم که حدس میزدم کوچک باشد اما فروشنده میگفت نه اگه میگین از من لاغر تره که این اندازشه اینا مدلشون اندامیه!

هر چه از بنده اصرار که شوشوی ما لباس چسپیده و اندامی ای که میگویید دوست ندارد از او اصرار که اندازه است...

ما نیز از او قول گرفته که اگر بردیم و اندازه نبود میاوریم پس میدهیم و او نیز گفت پس نمیگیرم ولی عوض میکنم و ما هم گفتیم اشکالی ندارد و خداحافظی نموده و مکان را ترک نمودیم...

شب لباس را به جناب شوشو داده و گفتیم بپوش ببینم اندازه است؟

پیراهن مبارک از بس اندامی بود استینش سه ربع میزد، و تازه شوشو اظهار داشت که از این براق ها خوشم نمی آید...!

در آن حین ها ما مشغول آشپزی بودیم که سفره شام بندازیم

گفتم اشکال نداره فردا میبرم عوضش میکنم...

و لباس را که برایمان داخل یک نایلون زرد رنگ انداخته بود داخل کیسه انداختیم...

ولی چشمتان روز بد نبیند کمی که گذشت و کار و بار اشپزیمان به اتمام رسید به یکباره چشمامان روی لباس داخل کیسه که روی اپن بود خشک شد!

افکار اینجانب:

وا، این لباسه اول تو یه کیسه زرد بود پس من چرا انداختمش تو یه کیسه سفید!

اصن این نایلون سفیده از کجا اومده خدایا!

و یک مقدار به مغز نازنینمان فشار اوردیم که این کیسه سفید مال چه بوده!!

به یک باره برق از سرمان پرید و یادمان آمد این نایلون را روی یکی از غذاهایی که توی یخچال گذاشته و الان آورده بودیم سرخ کنیم کشیده بودیم!

فوری پیراهن را از کیسه بیرون کشیده و متوجه کشتیم که چرب گشتیده!

گند کاری خود را به شوشو اطلاع دادیم و گفت عیب نداره ببر بشورش اگه رفت که رفت اگه خراب هم شد و طرف نبردش خواستی خودت بپوشش...

بنده نیز لباس را یک ابکشی ساده نمودم بلکه لکه چربی ها خیلی عمیق نباشد و پاک شود!

و همه اش این ترس را داشتیم که لباس از ریخت بی افتد و دیگر نشود پسش داد!

خشک که شد دیدیم لکه ها کمرنگ شده ولی هنوز وجود دارد

جناب شوشو هم میگفت بی خیال بیا بندازش تو لباس شویی تا شسته بشه و پاک بشه!

و بنده میگفتم نه لباسشویی خرابش میکنه کلی چروک میشه من باید ببرم پسش بدم

و شوشو اصرار که ولش کن بیا بزار تو لباسشویی تمیز میشه اتوش میکنی ببرش برا خودت

و بنده باز هی نه من باید یه جور دیگه تمیزش کنم و ببرم پسش بدم!

و شوشو بیخیال گشته و ما فردا روی لکه ها مایع ریخته و با یک مسواک تمیز به جان لکه ها افتاده و مایع را به خورد لباس داده و سپس فقط همان محل را با آب گرم شستشو دادیم و گذاشتیم لباس خشک شد و مشاهده نمودیم که لکه های مبارک ناپدید گشتند و ما بسی خوشحالی از خود در وکردیم...

و خواستیم عصرش ببریم لباس را تعویض بنماییم که نشد و با جناب شوشو رفتیم جایی و شب برگشتیم...

جناب شوشو هم که بیخیال تشریف دارند و همه اش میگفت ولش کن اما بنده با اینکه مقداری عذاب وجدان بابت این همه بلایی که سر لباس آورده بودم داشتم که ببرم پسش بدم اما از رو نمیرفتم امروز صبح رفتم و پسش دادم و یکی دیگر از یک جنس و مدل دیگر با قیمتی بیشتر آوردم :دی