پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

امروز از اون روزایی بود که هیچ کار مثبتی انجام ندادم

هیچی نخوندم

هیچی یاد نگرفتم و فقط زمان هدر دادم

همیشه تمام تلاشم اینه همچین روزایی برام پیش نیادwink

داشتم دنبال چیزی میگشتم

تمام وسایلم را دانه به دانه نگاه کردم

حس کردم چقدر کار ناتمام دارم، کتابهایی که خریده ام و فرصت نشده تمام کنم، چند تا نیمه کاره رها شده

کارهای دیگری که ناتمام مانده

وسایلی که هیچ وقت استفاده نشده

چیزهای دیگری که ته ذهنم مانده و خریده نشده

هوووم چقدر کار ناتمام مانده

آنهم در شرایط امروزی که مرگ هر لحظه به انسان نزدیک است و نمیدانی فردا آیا تو یکی از قربانیهایش هستی یا نه

.

.

.

اگه من بمیرم اینا چی میشه!

نمیدونم چرا یسری از دخترا همین که متاهل میشن و یه چندسال از تاهلشون میگذره و مخصوصا صاحب یه بچه‌هم که میشن دیگه رفتاری شبیه پیرزنا و اداهای مامانم اینا برای همه درمیارن😑

یکیش خواهر خودم

انگار نه انگار من اصلا ازش بزرگترم

و انگار نه انگار که من خودم ٧ سال صاحب خونه زندگی بودم

بدتر از این انگار نه انگار مامانم سالهاست که خانم خونه بوده و زن زندگیه خودش و اینو اون بزرگ کرده

یه جوری برا ما تعیین تکلیف میکنه ادم دلش میخواد بزنه له و لوردش کنه

 

حیف که مهمونمونه و چند وقت دیگه میره خونه خودش

 

 

خب اینطوری که مشخصه بعد از تعویض اسم و اینا آمار وبلاگ رسید زیر خط فقر

😆😆😆😁😁😁

 

 

خب از اونجایی که نتونستم صبر کنم تا شماهایی که اصلا نمیدونم وجود دارین یا نه بیاین اسم پیشنهاد بدین شروع کردم به تغییرات😁

از این به بعد قصاب باشی‌ام

دلیل انتخاب این اسم هم این بود که چون مربی ام و پوست خیلیا رو کندم و از طرفی موجودی به شدت عصبی‌ام حس کردم با شخصیتم جور درمیاد😏

بریم که با عنوان جدید ادامه بدیم اگه قسمت بشه😌

زمانی که ازدواج کردم و وبلاگهای دیگه ام رو حذف کردم و اینجا شروع به نوشتن کردم

پر بودم از احساسهای مختلف

سردرگمی، شور، هیجان، عشق، تنفر، تنهایی، حسرت و.....

تنها جایی که پناهم بود اینجا بود، وارد دوره جدید از زندگیم شده بودم که خیلی به خواست خودم نبود

هرچند الان وقتی نوشته‌‌ها حرص و جوشها و دغدغه های اونزمان رو میخونم خنده ام میگیره،

بالاخره از سر بیکاری و تنهایی بود، چون سرگذشت زندگی بعد از مجردیم بود برای همین براش اسم #پس_از_دوشیزگی رو گذاشتم که قشنگ حال اون دورانم رو به تصویر بکشم

حتی میخواستم تمام اون سرگذشت و سختی ها رو به عنوان یه کتاب با اسم پس از دوشیزگی بنویسم و چاپ کنم

بگذریم

کلی زمان گذشته

کلی سختی های جور وا جور دیگه پشت سر گذاشتم

و به موفقیت های جدید رسیدم

من الان مربی ام، باشگاه دارم و کلی کارای ریز و جزیی دیگه که انجام میدم و کلی ادمای جدید وارد زندگیم شدن

دلم میخواد بنویسم

از طرفی هرچند نوشته های قبلی رو که میخونم به نظرم خنده دارن ولی در عین حال تمامشون حس و حال بچگی اون موقه هاست و لذت بخشه و دلم نمیاد حذفشون کنم

از طرف دیگه هم سخته بخوام یه جای جدید شروع کنم

باید بگردم دنبال تعویض اسم و...

دوس دارم اگه دوستایی هستن که اینجا رو میخونن بهم پیشنهادهایی بدن که ببینم چی میتونم انتخاب کنم😇😉

 

پول میخوام!!!indecision

نمیدونم چرا حس میکنم اگه از این وبلاگ به جای دیگه مهاجرت کنم بهتر میتونم بنویسم indecision

 

نظرتون در این باره چی هست؟ ایا الان سرویس وبلاگی بهتر از بیان پیدا میشه؟

قبلا بلاگفا بهترین بود که من بشخصه از امکانات تکراریش خسته شده بودم و به بیان نقل مکان کردم با تمام مطالبم خخخ

الان دلم میخواد سرویسی باشه که حالتهای موبایل هم داشته باشه

اگه میشناسید راهنمایی کنیدheart

 

بعدا نوشت: خیلی سبک سنگین کردم با خودم، هیچ جا بهتر از بیان به نظرم نیومد، از یه طرف یه جورایی ادامه دادن تو وبلاگم این حسو بهم میداد که انگار یه کار ناتمام دارم و تمومش نکردم (اخه خیلی از خاطرات و.. رو دیگه ثبت نکردم) از یه طرفم حیفم میاد بزارم این همه ارشیو دوران طفولین رو خخخخ و بزارم برم از صفر شروع کنم

تصمیم گرفتم مثلا بزنم تغییرات همینجا اعمال کنم و ادامه بدم هر از گاهیwink