بالاخره موفق شدم لپ تاپ بخرم و بتونم راحت بیام به وبلاگم سر بزنم و اگه وقت شد روزمرگی هام رو بنویسم...
همون روزهای اول که اینجا رو افتتاح کردم از زندگی مشترکم ناراضی بودم و فکرم برای تأسیس اینجا قبل هر چی خالی کردن خودم با نوشتن بود و دوم اینکه خواستم تلاشهای یه زن که با چنگ و دندون میخواد زندگیش رو حفظ کنه اما شوهرش یه دهم درصد تلاشی نمیکنه و خودش و خانواده اش روزگار اون زن بیچاره رو سیاه میکنن و آخرشم هیچی به هیچی و میمونه یه تجربه تلخ که باید درس عبرت بشه رو میخواستم به تصویر بکشم!
الان مرحله اول داستان غم انگیز پس از دوشیزگی تموم شده و وارد یه مرحله و بحران جدید از زندگی شده که .....
وقتی به سر و روی وبلاگ نگاه میکنم احساس میکنم احتیاج داره به اینکه دستی به سر و گوشش کشیده بشه، مخصوصا قسمت موضوعات...
اما خب هنوز کامل مطمئن نیستم که موضوعات رو به هم بریزم، چون پای کلی مطلب قدیمی در میون هست
- ۱ نظر
- ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۳