به یاد مادر...
يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۹ ق.ظ
وقتهایی که دلتنگم...
دلم برای مادرم این هوا تنگ میشود...
و به یک باره دلم میسوزد برای خودم...
چرا که سخت معتقدم...
سرنوشت یک دختر چیزیست شبیه سرنوشت مادرش...
و اینگونه است که میفهمم...
رنجهای مادری را که همیشه تحمل کرد و هرگز دم نزد...!
نمایی که من به سرنوشت یه مادر و دختر تشبیه اش میکنم
چیزی درست شبیه به این گیسباف هاست..!
- يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۹ ق.ظ
راستی تو دانشجویی... اهل کجایی..ببخش من زیاد فضولم ....
منتظرتم...
سرنوشت رو میشه تغییر داد یادت نره
یعنی من کشته مرده این مدل کامنتام
از بس که منو میخندونه
یا بعضیا فک کردن ما زیاد هالوایم!! یا خودشون....
مثلا پیشنهاد تبادل لینک دادی که من ذوق زده شم به این بهانه بیام وبت!!!؟
اون فضولیا هم کرده خواسته نقش پسر خاله رو ایفا کنه و بگه مثلا من وبتو خوندم و دیگه فوضولیم گل کرده که ببینم تو کی هستی؟!!
به به به این هوش و خلاقیت در نظر کپی کردن
یه جمله هم از خودش در وکرده که بگه نگران نباش سرنوشتت رو میتونی عوض کنی
اوه اوه اصن من نمیدونم چی بگم دیگه
فقط میشه گفت
ملت جدیدا کامنتای میزارن که...
اصن یه وعضی