پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

حکایت عبور از خیابان

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ


آوردند که روزی ناهید بانو شیطان السلطنه در راه برگشت از باشگاه بودندی

و خرامان خرامان با غرور و اعتماد به نفس و گردن کشیده و با وقار و چشمان به زیر افکنده و تمام صفات نیک یک خانوم با شخصیت ارواح عمه اش در حال راه رفتن بودندی که به انتهای خیابان رسیدندی

از قضای روزگار در یکی از قسمتهای خیابانی که او در آن مشغول تردد بودندی کارگران مشغول کندن زمین و  کند و کاو لوله های شهری بودندی که به گمانم مشغول ترمیم لوله ای بودند که ترکیدن از خودش ول ودادندی خخخخخخ و برای همین منظور انتهای خیابان را از این سر تا آن سر با یک طناب بسته بودندی که ماشین و امثالهم از آنجا عبور ننمایندی

ناهید بانوی قصه ما نیز وقتی به انتهای خیابان رسید درست روبرویش دو نفر موتوری که یکی موتور را به پیش میرانندی و یکی در ترک موتور نشستندی میخواستند از آن خیابان گذر کنندی و طناب مربوطه اجازه نمیدادندی

و ناهید بانو نیز تا طناب را به بالا هدایت نمودندی که خودش از زیرش رد شدندی، موتور سواران نیز خواستند از فرصت استفاده کنندی و رد بگشتندی

ناهید بانوی باوقار قصه ما نیز همین که به زرنگ بازی موتور سواران پی بردندی به یک باره شیطان وجودش فعال بگشتندی و همین که موتور رد گشتندی و از نفر اول عبور کردندی طناب را به پایین انداختندی و به گردن نفر دوم گیر کردندی و چیزی نمانده بود به پایین سقوط کنندی و ناهید بانو نیز برای خود کرکر خنده در وکردندی و اینگونه موجبات شادی خود را فراهم آوردندی خخخخخخ

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۲)

  • یِ خانومِ شاد!
  • چقدر نترسیا!
    بلکه یارو میفتاد بعد عصبانی میشد دنیالت میکرد؟؟؟
    پاسخ:

    خخخخخخخ

    راس میگیا :دی

    ولی ناسلامتی کاراته کارم P-:

    البته به نظرم وظیفه من نبود که اون طناب رو برا اونا نگه دارم که رد شن، بعدش چون پسره خودشم دستشو بلند کرده بود که مثلا طناب رو بگیره منم طوری وانمود کردم که فک کردم خودش طنابو گرفته خخخخخخخ

  • سمیرا نامجو
  • واااااااااااااااااااای ناهید ...

     

    چه صحنه ی باحال و خنده داری بوده....جای من خالیاااااااااااااااا

    پاسخ:
    آره دقیقا جای ادم پایه ای مثل تو خالی ;-)