حکایت عبور از خیابان
آوردند که روزی ناهید بانو شیطان السلطنه در راه برگشت از باشگاه بودندی
و خرامان خرامان با غرور و اعتماد به نفس و گردن کشیده و با وقار و چشمان به زیر افکنده و تمام صفات نیک یک خانوم با شخصیت ارواح عمه اش در حال راه رفتن بودندی که به انتهای خیابان رسیدندی
از قضای روزگار در یکی از قسمتهای خیابانی که او در آن مشغول تردد بودندی کارگران مشغول کندن زمین و کند و کاو لوله های شهری بودندی که به گمانم مشغول ترمیم لوله ای بودند که ترکیدن از خودش ول ودادندی خخخخخخ و برای همین منظور انتهای خیابان را از این سر تا آن سر با یک طناب بسته بودندی که ماشین و امثالهم از آنجا عبور ننمایندی
ناهید بانوی قصه ما نیز وقتی به انتهای خیابان رسید درست روبرویش دو نفر موتوری که یکی موتور را به پیش میرانندی و یکی در ترک موتور نشستندی میخواستند از آن خیابان گذر کنندی و طناب مربوطه اجازه نمیدادندی
و ناهید بانو نیز تا طناب را به بالا هدایت نمودندی که خودش از زیرش رد شدندی، موتور سواران نیز خواستند از فرصت استفاده کنندی و رد بگشتندی
ناهید بانوی باوقار قصه ما نیز همین که به زرنگ بازی موتور سواران پی بردندی به یک باره شیطان وجودش فعال بگشتندی و همین که موتور رد گشتندی و از نفر اول عبور کردندی طناب را به پایین انداختندی و به گردن نفر دوم گیر کردندی و چیزی نمانده بود به پایین سقوط کنندی و ناهید بانو نیز برای خود کرکر خنده در وکردندی و اینگونه موجبات شادی خود را فراهم آوردندی خخخخخخ
- دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ