امروز دقیقا یک هفته ای میشه که خانه پدری کمین نموده ایم
جهت امر خطیر مرخصی ماهانه زندگی
هر چند گاهی که مسیرمان به شهر پدری برای کاری بیفتد هم سرهای کوچکی میزنیم
خلاصه باز هم منزل پدری و باز هم ماجراهای من با خانواده مخصوصا پدر
آغا اصن به طرز عجیبی نیز حساس شده ایم نسبت به رفتارشان...!
چون حدود دوسالی میشود از این حساسیت های بیموردشان نسبت به خودمان دور بوده ایم و با گذشت این زمان آنها رفتارشان اصلا نسبت به ما تغییری ننموده...!
حتی بدتر هم شده اند...!
اغا این مادر ما که تا ما این لپ تاپ را (آن هم پیش روی خودشان) روی زانو گذاشته و روشنش میکنیم
هر چند دقیقه یک بار سرکی داخلش کشیده و رد میشود...!
حتی وقتی میخواهد رد شود هم حتی المکان از یک قدمی محل جلوس ما میگذرد تا نگاهی هر چند گذرا به کارهای ما بیاندازد...!
ما وقتی مجرد بودیم هم همیشه باید یک وقت اساسی گیر می اوردیم تا میتوانستیم اپ کنیم یا جواب نظرات دوستان را بدهیم
حتی گاهی وقتها یک هفته طول میکشید تا ما یک مطلبی را تمام کنیم و بعد در وب به نمایش بگذاریم...!
الان هم تا یک چیزی تایپ میکنیم سریعا میگویند داری چه مینویسی؟
حالا این از مادرمان
پدرمان که دیگر هیچ
همین الان به ما میگوید... اگر من یکی از اینها بخرم یادم میدی چطور باهاش کار کنم؟
میگم اینا چیه؟؟؟ منظورت لپ تاپه؟
میگه اره یکی میخرم بعد یادم بده وقنی یاد گرفتم میدمش به بچه ها... تا بعد کنترلشون بکنم ببینم اینا با این چیکار میکنن؟؟؟!!!
یعنی پدر تا این حد کنجکاو دیده بودید؟
میگم باشه تو بخر بعد من یادت میدم
دوباره میگه تو از اون دوربینا داری؟؟! (منظورش وبکم بود)
میگم آره خودش داره؟؟؟
میگه واااااااااای یعنی میتونی چت کنی؟!
میگم مگه دوربین فقط به چت ربط میده؟؟
میگه اره یعنی میتونی چت کنی بعد ببیننت؟!
میگم پدر من چه ربطی میده مگه هرکی به هرکیه...! خوب تا خودت نخوای کسی ببینتت که کسی نمیتونه ببینتت!؟
میگه میدونم فقط خواستم ببینم میتونی چت کنی؟!
یعنی من ترجیح دادم بیشتر از این براش توضیح ندم...!
بعد بلند شده رفته اشپزخونه... بعد از چند دقیقه متوجه شدم که همینطور دم در اشپزخونه سرپا وایساده و از پشت به صفحه لپ تاپ من که داشتم کار میکردم خیره شده...!
از قضا ما اصن کار خاصی انجام نمیدادیم و فقط رفتیم سطل زباله ویندوزمان را خالی نمودیم
یکهو اومده جلو با اخم میگه
الکی کار نکن
زود باش اون کاری که اول داشتی انجام میدادی انجام بده ببینم چیکار میکردی؟؟!!!!!!
یعنی من دلم میخواد سرمو بکوبم تو لپ تاپ...!
بش میگم بابا هیچ کاری نکردم خو...!
بعد جلو تر امده و میگوید... اهاااااااا این تصویر پشت زمینه ات از دور یه جوری بود فک کردم تصویر یه پیرزنه..!
حالا تصویر ما یک عدد ابشار و جنگله که مال ویندوز خودشه...!
الان هم که رفته بیرون و بنده وقت گیر اوردم که تایپ کنم...
همین الان مثه اینکه صدای ایفن اومد و اومدش
الانه که بیاد بگه پاشو برو اب بخور...!
همه اینا به کنار این داداشم اومده پاشو گذاشته رو پای من که دردم بگیره نتونم عکس العمل مناسب انجام بدم تا اون در همون لحظه که تو لپ تاپ سرک کشیده بتونه مچ من رو حین ارتکاب جرم بگیره که...!
یعنی واقعا فک و فامیله دارم مختص فک و فامیل منه
پ ن1: دوستانی که عشق نصیحت دارن من خودم به اندازه کافی قدر پدر مادرمو میدونم و کاملا واقفم که چه فرشته هایی هستن پس لطفا از این نصیحتا برا من نیاید
پ ن2: درگیر درست کردن یه لباس واسه خودمم که یه قسمتهاییش بافته و این بافتنی هاش وقتم رو حسابی گرفته تموم که شد حتما عکسش رو میزارم
پ ن3: فردا اگه حسش بود شکلک گذاری میکنم وب رو که یه جاهایی که لازمه و منظور من شوخی بوده برا کسی سوء تفاهم نشه