پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

دانشگاه که بودیم یه دوست خیلی صمیمی داشتم

انقدر با هم خوب بودیم که حد نداشت، فقط نامرد یه خورده بی معرفت بود

حالا کاری به این نداریم یه روزی راجع به این دوستم حتما مینویسم

جالب اینجا بود که بعد دانشگاه و ازدواج و رفتن سر خونه زندگی... کم کم با تنها کسی از بچه ها که فکر نمیکردم صمیمی شم یه جورایی صمیمی شدیم...

البته همدیگرو که زیاد نمیدیدم چون از هم دور بودیم ولی همیشه به هم اس میدادیم یا من زنگ میزدم بدبختانه یه نمه خسیس بود این دوستم از یه دونه اس ام اس هم بیشتر برام نمیفرستاد

خلاصه اس ام اسی با هم در ارتباط بودیم

یه روز بهش یه اس دادم که یادم نیست چی بود!!

فک کنم جوابمو نداد.... دوباره بعد یه مدت یه اس دیگه بهش دادم که ایندفعه اس فرستاد که

چند روزه دارم با خودم فکر میکنم رابطه تو با خدا چیه!!!

یه ذره تعجب کردم که چی داره میگه؟ نوشتن یعنی چی رابطه من با خدا چیه؟

نوشت چند وقت پیش داشتم با خدا دردو دل میکردم یه سوالی ازش پرسیدم که دقیقا همون لحظه تو اس فرستادی که جواب سوال من میشد... امروزم داشتم به یه چیزی فک میکردم و بازم با خودم از خدا سوال پرسیدم که بازم تو اس فرستادی و جواب سوال من میشد... خیلی جالبه حتما تو یه ارتباطی با خدا داری... نکنه فرشته ای چیزی باشی

گفتم نمیدونم چی بگم

ولی خوشحالم که رابط بین تو و خدا بودم و جواب سوالاتو بهت رسوندم

بعد این ماجرا شاید حدود یه ماهی شایدم بیشتر

یه روز دوباره براش اس فرستادم که (دلگیر نشو از ادمها نیش زدن طبیعتشان است، عمریست به هوای بارانی میگویند خراب)

جالب اینجاست که اس داد به خدا تو یه رابطه ای با خدا داری!

گفتم چرا چطور مگه؟

گفت بازم داشتم فکر میکردم و ناراحت بودم... اتفاقا از دست یه کی ناراحت بودم که تو این اس رو فرستادی!

خلاصه نمیدونم...