پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۲۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

پست امروز بسی طولانی و طاقت فرسا میباشد که باید مارا به بزرگی خودتان ببخشایید

آنقدر روز پر دغدغه ای داشتیم که آن را سکانس سکانس نموده ایم

به خاطر طولاتی بودن آن را در ادامه مطلب درج مینماییم

امروز از عصر به بعد کلا برای من چندش آور و حال به هم زن بود

فردا میام حال شما رو هم به هم میزنم

الان یکی از فرزاندان عفریته ها کنارم نشسته و چنان مات بر صفحه لپ تاپ شده که رشته کلام را از دستم خارج مینمواند

فقط تنها رویداد خوب امروز سورپرایز کردنم توسط همایون جان بود

که زحمت کشیده و مطابق با نوشته هام برام قالب طراحی کرده

واقعا ازش ممنونم و نمیدونم چطوری باید ازش تشکر کنم  

دیشب خواب حرم حضرت معصومه رو دیدم

دیدم اونجا با مامانم داشتیم زیارت میکردیم و نماز میخوندیم

ولی خوب راستش این خوابه انقدر برام مهم نبود که اینجا بخوام بنویسمش

اما خوب دوست داشتم بدونم تعبیرش چیه؟!

داشتم دنبال تعبیرش میگشتم که تو یکی دو تا از وبلاگای دوستان دیدم که دیروز نمیدونم یا امروز ولادت حضرت معصومه بوده و روز دختر!

من نمیدونستم دیروز ولادت حضرت معصومه بوده که من شبش خوابشو دیدم

واسه همین موضوع یکم واسم جالب شد

 


پ ن۱: شوشو خان سرما خورده اند عجیــــــــــــــــــــــب

پ ن۲: دیروز رفتیم نماشگاه پاییزه، چقدر مزخرف بود

 

مدتیست خواهر گرامیمان گیر داده است که من خواهرزاده میخواهم، آن هم دختر! (حالا انگار ما دستگاه تعیین جنسیت میباشیم)  اسمش را هم انتخاب نموده و می گوید باید اسمش را بگذاری پانته آ وگرنه من باهات حرف نمیزنم!!!

من: خوب منم داماد میخوام تو باید حتما شوهر کنی وگرنه نه من نه تو.... آنوقت خودت زحمت میکشی و پانته آ را به دنیا می آوری

مادربزرگ گرامیمان نیز گیر داده که تو دیگر وقتش نیست یک بچه به زندگیتان اضافه شود!

من: باشه ننه جون دفعه دیگه که اومدم حتما یکی با خودم میارم

خواهر که گویا جو گیر شده: آی خاله فدای پانته آ بشه

من که باز شیطنتمان گل کرده، خطاب به خواهرم: حالا هی بگو پانته آ... اصلا بزار ببینم مامان بزرگ بلده بگه پانته آ حالا فردا ما اسمشو نزاریم پانته آ این نتونه صداش کنه یه اسم عجیب غریب واسش بزاره

من خطاب به مادربزرگ: ننه بلدی بگی پانته آ؟

ننه: چــــــــــــــی؟

من: پانته آ

نه نه: گوشش را جلو تر می آورد... چـــــــــــــــی ننه؟ این چیه که میگی؟

من: ننه اسمه دختره (لطفا با فریاد خوانده شود، چون گویا از این لحظه به بعد گوش مادربزرگمان عیب پیدا کرده) پانتـــــــه    آ

ننه: چی ننـــــــــــه؟ پاسا

من رو به خواهرم: بیا دیدی حالا بیا و درستش کن

ننه بیخیال هیچی

ننه: نه یه بار دیگه بگو... چی بود؟.... پاسا؟

من: آره ننه پاسا

ننه: ننه پاسا هم شد اسم

من: ننه منم بهشون میگم ولی اینا میخوان اسم بچشونو بزارن پاسا (منظورم داداش و زن داداشم بود) چندین دقیقه بعد: حالا گیر داده بود به داداشم اینا مامان بابای پاسا صداشون میزد

 

فک میکنم دارم بازم کم کم از وبلاگم زده میشم

تو رو خدا یکی منو نجات بده از این درد کشنده اعتیاد به اینترنت

خسته شدم از دستش ولی دست از سرم برنمیداره


پ ن: سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
? دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته؟
من : نه
? دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست؟
من : نه چطور؟
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم !
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم
فک و فامیله داریم؟

پ ن: یعنی دقیقا جریانیه که من وقتی در منزل پدری به سر میبرم با خانواده ام دارم

چنان غرق در گوشیمان شده ایم که حواسمان نیست خواهر شوهریمان دارد با ما میحرفد

می پرسد (از بس فضول است) داری چیکار میکنی!

ما هم برای اینکه ایشان یک موقع فکر بد نکنند که ما به برادرشان خیانت نموده ایم و داریم با دوست پسرمان اس ام اس بازی میکنیم

ندانسته از دهانمان میپرد : دارم تو اینترنت دنبال یه چیزی میگردم

خواهر شوهر: ‌‌‌‌‌‌‌إإإإإإإإ.... مگه با گوشیم میشه اینترنت کرد!؟ چطوری؟

من: آره ولی من با ایرانسل اینترنت میکنم تو خطط همراه اوله همون بهتره که بیخیال اینترنت شی با اون امکانات اینترنتش

خواهر شوهر: مثله اینکه تا کنون در عصر حجر به سر میبرده و حالا تمام سوالاتش را که بقیه انسانهای اولیه از پاسخ به آن عاجز بوده اند میخواهد از ما بپرسد... خوب چطور میشه اینترنت کرد؟ اصلا برای چی باید اینترنت کرد؟ چی توش هست؟ به چه درد میخوره؟ خیلی هزینه اش بالا نیست؟ ایرانسل هم دارم؟ منم میتونم اینترنت کنم؟ چطور؟ بعد اینترنت کنی شارژش زود تموم نمیشه!

نکته: در به کار بردن کلمه کرد و کنی انگار استعداد خوبی دارد!

افکار من: نه مثله اینکه یه چیزایی هم سرش میشه!

خود من (کارد بزنی خونم در نمیاد): نه یک حساب جی پی ار اس که بگیری دیگه فقط از اون حسابت کم میشه و شارژت نمیره

او: خوب یعنی نمیشه با همون شارژ اینترنت کرد؟

افکار من: عجب غلطی کردم

خود من: چرا میشه ولی اگه میخوای شارژت زود تموم نشه حساب بگیری بهتره

او: خوب بیشتر توضیح بده

من: در حال توضیح دادن کامل تا میرسم به اینجا که مربوط به حساب جی پی ار اس میشود

او در میان حرف ما: خوب این حسابه دقیقا کی تموم میشه؟

من: خوب...

او: میدونم فقط میخوام بدونم کی تموم میشه؟

من: انقدرا زود...

او: میدونم میخوام بدونم اصلا چقدر طول میکشه که تموم شه؟

من: الان میخوام برم غذا درست کنم بعدا میام برات توضیح میدم

او: راستی یه بار بیا یکم درباره کامپیوتر هم برام بگو... اینترنت کامپیوترم رو هم درست کن

من: باشه


پ ن: این خواهر شوهری ما متولد سال ۱۳۵۷ می باشند و بسیار ادعای فرزانگی و دانشمندیشان هم میشود

 پ ن۲: فک و فامیله ما داریم؟

نمیدونم چرا شبا یه چیزایی تو ذهنم میاد که دوس دارم تو وبلاگم بزارمش حوصلم نمیکشه

با خودم میگم فردا میزارم

فرداش که میام بزارم انگار فرمت شدم یادم میره چی میخواستم بزارم!

مارا که میبینی به خیال خودمان شلوار با کلاس پوشیدیم کلاس گذاشتیم (از این شلوار جینها که با رنگ زرد رنگامیزی ابرو بادی شده) 

مادربزرگمان: ننه نداری یه شلوار بهتر پات کنی!

من: ننه مگه شلوار خودم چشه؟!

ننه: چه میدونم مثله اینکه جلوی آفتاب سوخته

من: ... ننه جون این مدلشه... جلوی افتاب نسوخته

ننه: إإإإإإ.... من پای هرکی از اینا میبینم فک کردم افتاب اینطوریش کرده

صبحی امدیم خیر سرمان آپ بزاریم

بعد با خود گفتیم بگذار اول کامنتهایمان را جواب بدهیم

نگو امروز ملت کلا با من انلاین شدن و همه هم قصد جواب دادن به کامنت هایشان را دارند

تا ما کامنت را جواب داده و تایید میکردیم کامنت جدیدی از شخص مورد نظر رؤیت میشد

ما هم تمام وقتمان را صرف کامنتهایمان کردیم و گفتیم گور پدر آپ دوستانمان را عشق است

 

آهنگ پس زمینه وبلاگ را موجودی به نام شوشو خان دوس دارند

ما هم جو گیر شدیم گفتیم به خاطر دلشان آن را در وبلاگمان بگذاریم

ترجمه و متن اهنگشم تو ادامه مطلبه