پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اومدم اطلاع بدم که نبودم به دلیل نداشتن نته!
تا قبل این گوشیمو وصل میکردم به لپ تاپ می اومدم
یه دو سه هفته ای میشه که رفتم مخابرات واسه یه خط تلفن خونه که وصلش کنم به ای دی اس ال اسم نوشتم اما هنوز خبری نشده و گفتن هنوز درخواستا بررسی نشده
گوشی قبلیم که باهاش نت می اومدم دیگه باتریش افتضاح خراب شده بود و همش تو فکر یه خرید یه گوشی دیگه بودن که اخرش تحقیقای خودم به نتیجه نرسید برا انتخاب گوشی و یه روز جناب شوشو خان خودش با سلیقه خودش یه گوشی برام خریده بود بنده رو سورپرایز نمودن، الان دارم با همین گوشی پست میزارم و این گوشیو نمیتونم به لپ تاب وصل کنم برا همین باید منتظر باشم تا نتم وصل میشه
ببخشید اگه پستم بهم ریخته و درب و داغونه
از دوستایی که نرم افزارای لاین یا بی تاک یا اینستاگرام یا هرچی خلاصه دارن ایدی بدن تا اددشون کنم حداقل اونجا باهم در ارتباط باشیم


دو تا شلوار داشتم این و این که دیگه دوس نداشتم بپوشم

آبیه که کلا خودش از اول همینطور کمرنگ بود ولی یکم از رنگ و رو هم افتاده بود

اونیکی رو هم دیگه حالم از رنگش به هم میخورد

قیافشون هم نو بود هیچیشون نشده بود دلت نمی اومد بندازی دور

برای همین زد به سرم رنگشون کردم شدن این و این

خودم که عاشقشون شدم

شب شوشو اومد خونه گفتم ببین دوتا شلوار خریدم سه هزار تومن!

اون o.O ... سه هزار تومن یعنی چی! مطمئنی داری چی میگی!

من: آره خب سه هزار تومن راس میگم، نیگاشون کن

یکم نگا کرد یهو گفت شلوارای خودتن!

گفتم آره رنگشون کردم خخخخخخخ

دوتا رنگ گرفتم سه هزار

انگار دوتا شلوار خریدم سه هزار تومن

یعنی منو نداشت چیکار میکرد P-:

زن به این ماهی کجا پیدا میشه اصن خخخخخخ


در حال ریش ریش کردن گوشت در آشپزخانه بودیم که در خانه به صدا درامد و تا ما گفتیم کیست؟ یکی وارد شد و گفت منم!

خواهرشوهر کوچک بود به همراه دخترِ خواهرشوهر بزرگ!

ابتدا گفت ناهید رو لپ تاپت ویندوز چند نصبه!؟

بنده: هشت

بعد گفت ناهید، حسن (شوهر خواهرشوهر بزرگ که در وبلاگ قبلیمان به مهندس مربوطه شهرت داشت) گفته یه دو سه روز لپ تاپشو میده!؟

بنده که اصلا نمیتوانم از لپ تاپم جدا شوم آن هم برای دو سه روز و جانم به جانش بسته است، اگر ببرد و ویروسی اش کند چه! تازه بچه هایش را هم میشناسم اگر انگری برد روی صفحه لپ تاپ را ببینند امان نمیدهد و بازی میخواهند! اول به مادرشان میگویند و آو هم رو بندازد بنده نمیتوانم نه بگویم! تازه کلی اطلاعات شخصی روی لپ تاپمان است برای همین میگویم نه والا من رو لپ تاپم کلی اطلاعات شخصی دارم نمیتونم بدمش!!!

مقداری متعجب گشت که اینگونه به صراحت جوابش را دادم و بعد گفت اشکال نداره اصلا فک کنم اون نیاز به ویندوز ایکس پی داشت! (حالا چه کاری میخواهد با ویندوز ایکس پی انجام دهد که با هشت نمیشود خنده دار است!)

به هر حال وقتی رفت کلی خوشحال بودم که لپ تاپ را نداده ام

خیرشان که به آدم نمیرسد، ادم را نیز همه اش برای اینکه برایشان کاری کنی میخواهند، سر همین موضوع دیروز کلی شوشو دعوایمان کرده است!

از بحث دور نشویم

شب که یک سر پایین رفتیم سلام که دادیم به زور جواب سلاممان را دادند و خواهرشوهر و شوهرش و بچه هایش زاویه بینی مبارکشان را 360 درجه از ما برگردانده بودند و رو به افق سوق داده بودند!

و ما نیز در دلمان: به درک، دیگه نمیزارم اون حس عذاب وجدان لعنتی این موقع ها بیاد و گولم بزنه لپ تاپ خودمه نمیدم :دی