پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

هر شروعی یه زمانی پایانی داره و فکر میکنم پایان این وبلاگ هم رسیده

درست مثل کتابی که داستانش به پایان رسیده باشه

داستان این وبلاگ هم دوازده سال پیش از اونجایی شروع شد که من کاملا ناپخته و پر از شور و هیجان جوانی و بچگی درگیر یه زندگی اجباری شدم

اون زمان تنهاترین روزهای عمرم رو سپری میکردم و برای فرار از تنهایی پناه اورده بودم به نوشتن

گاهی چقد سانسور شده مجبور بودم خیلی از حرفهام رو نزنم چون نمیخواستم مخاطبام به خاطر من انرژی منفی بگیرن

زندگی در کنار یه ادم معتاد که عین جنازه فقط میخوابید و به اجبار پدرش بلند میشد و سر کار میرفت و نه حرفی بینمون بود و نه تفریحی و مراسمی و هیچی

بگذریم هرچه بود گذشت

راه های زیادی رفتم

خوب و بدهای زیادی چشیدم و خب بالاخره همه چی تموم شد

ولی یه چیزی که الان گاها خیلی بهش فکر میکنم اینه که واقعا غرق شدن توی نیمه خالی لیوان باعث میشه چشم ادم نسبت به خیلی چیزها کور شه

و همین کور شدن باعث میشه نتونی خودت و افکارت رو جمع جور کنی و در نتیجه همیشه باعث میشی که مشکلات سمتت سرازیر بشه و همیشه بد بیاری

این وبلاگ پر از نوشته هایی هست که مربوط به نیمه خالی لیوان

و الان که همه چی تموم شده دیگه نمیخوام داخلش ادامه بدم 

 

میخوام یه شروع جدید توی یه وبلاگ دیگه داشته باشم شاید که اونجا بتونه حس خوب نوشتن رو دوباره بهم برگردونه

 

زندگی با طعم عسل

 

بعد از گذشت تقریبا دوسال سلام

 

آخرین مطلب وبلاگ رو که خوندم یادم اومد که آخرین بار به شدت از خیلی چیزا درمانده و عصبی بودم

واقعا روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم

بالا و پایینهای زیادی رو به چشم دیدم

اما بالاخره فرشته نجات من هم رسید

فرشته ای که هرچی از خوبی خودش و خونواده اش یگم کم گفتم

فعلا مفصل نمیتونم توضیح بدم چون زیاد توان نشستن ندارم (دارم مادر میشم)

 

بعد از تحمل سی و سه سال سختی های پی در پی روزهای خوش من دو سالی میشه که رسیده

ولی چقد نامرد بودم که چیزی درباره اشون ننوشتم :|