پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

خط خطی

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۰۶ ب.ظ

این روزها حتی نای خط خطی کردن هم برایم نمانده...

کاش میشد تمام زندگیم را خط خطی میکردم...

و اینبار خودم آن را می نوشتم...

 

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۰۶ ب.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۱۳)

  • ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۰۹
  • آمیرزا
    • تو دیگه چرا باباجون؟
    چرا غصه آخه؟

    همینطوری
    همه روزای ادم که خنده نیست یه روزم ادم غصه دار میشه!
  • ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۴۲
  • سحر
    • مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم !
    وب قشنگی داری جملتم تحت تاثیر قرارم داد کاش واقعا میشد!
    برای تبادل لینک خبرم کن موفق باشی
  • ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۳۲
  • ناشناس سرشناس
    • بیشتر روزای آدم خندس
    ولی...
    خنده درمان دل شکسته نیست.
    خدا حافظ تا طلوعی دیگر...
    اگر خورشید به خواب همیشگی نرود...

    نه بابا مثه اینکه خورشید ما نمیخواد بخوابه
  • ۱۴ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۳۱
  • اجـــــــــــــی نـرگــــــــــس
    • خیانت ...چون بهم خیانت کرد.
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۲۲
  • پرنس
    • آبجی من یه چیز جدید دارم برات چیزی به اسم لاک غلط گیر
    جای اینکه زندگیو خط خطیش کنی
    لاک رو بر میداری و اشتباهاتتو اصلاح می کنی

    بازم که از این حرفای قرطی بازی زدی
    لاک غلط گیر حال نمیده
    اینطوری حال میده که محکم خودکارو فشار بدی و خطی خطی کنی بعد از تیزی خودکار ورقه کم کم پاره شه بعد تو انگار یه چیز تازه کشف کرده باشی و مثه این قاتلای بی رحم ایندفه خودکارو بالا میبری و میکوبی تو برگه و کلا سوراخ سوراخش میکنی
    آی حال میده
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۲۹
  • پرنس
    • آره عکس پروفایلت قشنگه
    ما که سعادت زیارتت رو نداشتیم دلمون به همون عکس کوچمولوی گوشه پروفایلت خوشه
    میگم یه کاری کن
    عکس عفریته ها رو بزن تو وبت
    زیرشم بزن wanted
    واسه سرشونم جایزه بزار
    هم تو از دستشون خلاص میشی
    هم اشتغال زایی کردی
    نخند جدی میگم
    چیه؟!!
    از دید زدن که بهتره
    قبلا ایمیل هم میزدی اما الان...
    هی روزگار
    فکر کنم سرت با عزیز دل دایی گرمه نه؟!! مباظبش باشی ها
    قالب وبت رو لایک می کنم
    قالبی که برای (کافه پرنس) انتخاب کردی هم معرکه بود

    تو مثل اینکه شبها خواب و خوراک نداری و فقط میشینی واسه عفریته های قلعه ما نقشه میکشی!!!!!!!!
    بد هم نمیگی فکر خوبیه دگر بار که اینجا افتابی شدند ابتدا دستور میدهیم نقاش قلعه برود و چهره کریه انها را بر تابلوهای زبان بسته نقاشی کند و بعد نیزه ها را در تابلو ها فرو کرده و بر سر در قلعه آویزان میکنیم و همان جمله ای که گفتید را نیز زیرش مینویسیم و جایزه هم برایشان تعیین میکنیم
    شما هم بیا حتما بهت جایزه میدیم
    راه ارتباطی قلعه با قسمت ایمیلها قطع شده و دیگر ایمیلهایمان به دستتان نمیرسد
    این چیزها قرطی بازی شده است و در شان پرنسسی چون ما نیست
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۳۲
  • پرنس
    • جوتاب آن شرلی رو هم بدهپبابا خودشو خفه کرد
    خانوم..... آیا شما با حقوق ماهیانه معلوم در وبلاگ آنشرلی با موهای قرمز خال خال یواشش عضو میشی؟
    پرنسس رفته جلبک بچینه!!!
    شما سرت شلوخه با کافه نمیتونی جای دیگه بری ها
    گفته باشم غیرت داداشیت قبول نمی کنه

    کجا داداش من! من که تو وبلاگ هیچکونه انشرلیه خفه شده و حلق اویزی نمیبینم
    ما که جایی نمیریم
    شما هم به جای اینکه کافه رو ول کنی به امون خدا و بیای اینجا دیوونه بازی دراری برو بشین کافه رو تی بکش وگر نه میدهیم جلاد درجه یک قلعه سرت را از تنت جدا کند
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۰۱
  • اجـــــــــــــی نـرگــــــــــس
    • خداوندا
    از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
    حال که بزرگ شده ام
    و
    کسی را دوست می دارم
    می گویند:
    فراموشش کن




    خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
    منچون تویی را دارم
    وتو چون خود نداری




    به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .



    سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.




    من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….



    هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.



    در کتاب گناهان کبیره برای انسان چه گناهی را سراغ داری که بزرگتر از تکرار تجربه هایش باشد!

    حسین پناهی





    خاطرات خیلی عجیبند
    گاهی اوقات می خندیم
    به روزهای که گریه می کردیم
    گاهی گریه می کنیم
    به یاد روزهایی که می خندیدیم...



    رفتــــآر مـ ن عآدیسـ ت

    امـــآ نمیــدآنم چـــرآ

    ایـ ن روزهآ

    از دوستـــآن ُ آشنـــآیآن

    هــر کس مرآ می بینــد

    از دور می گویـــد:

    ایـ ن روزهــآ انگـــآر

    حآل ُ هوآی دیگـــری دآری.....!!!




    بیایید سعی کنیم...
    تا ندیدیم باور نکنیـــــم...
    تا نشنیدیم گوش نشــویم...
    تا ندانسـتیم زبان نشــویم...
    بیایید...
    قضاوت کردن را کنــــــار بگذاریم...
    تفاوت ها را باور نکنیــــم...
    بیایید...
    شاد زیستن را سر لوحه زندگی تلخمان کنیم...

    بیایید همدیگر را درک کنیم.
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۵۶
  • سحر
    • ممنون تو هم لینک شدی
    بازم بیا به وبم موفق باشی!
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۹
  • مریم.م
    • هیچوقت دیر نیست الانم میتونی خط خطیش کنی

    نه الان دیگه دیر شده کاریش نمیشه کرد
    ولی از اینجا به بعدش دیگه نباید خط خطی داشته باشه
  • ۱۶ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۳۱
  • پاییز خمار انگیز
    • مچکر از حضورت...

    خواهش
  • ۱۷ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۵۴
  • الناز
    • . دیگران برای خوابیدن قصه می گویند،ما قصه خود را می گوییم که دیگران بیدار شوند .
  • ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۳۵
  • ツسِرِندِپیتے
    • ممنون عزززززززززززززیزم

    خواهش می کنم
    پس از دوشیزگی

    ایـטּ رפزهــا
    عجیـب בلـم بـچگـے مـے خواهـב...
    "خستـہ ام" ...
    فـقط یـڪـ قـلم لطـفاً ...
    مے خواهـم خـوבم را خط خـطے ڪـنـم

    "خط خطے هاے مانـבگار"
    ------------------

    دیری است که از زندان های طبیعت ، تاریخ ، ما و من رها شده ام و رسیده ام به دشت هموار و بی کرانه ی رهایی ، مطلق ، بی رنگی و بی سویی ، حیرت،عطش ،عبث ،پوچی.

    و اکنون ازآن وادی نیز گذشته ام و رسیده ام به کشوری که برآن گام هیچ کلمه ای نرفته است و خراش هیچ نگاهی بر آن نیفتاده و پاکی بکر آن را پلیدی هیچ فهمی نیالوده است .من اکنون کاشف اقلیمی هستم که خود خالق آنم!و که می داند چه می گویم؟چه احساس می کنم ؟ کجایم؟

    بایگانی
    آخرین مطالب
    پیوندهای روزانه
    پیوندها
    کلمات کلیدی

    هدف گذاری

    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم