پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

از پنجشنبه تا یکشنبه :D

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۱ ق.ظ

از همان روزی که آخرین پست وبلاگ را گذاشتیم (یعنی پنجشنبه) رفته بودیم منزل پدریمان که سری به خانواده بزنیم

البته همان روز را با مادرم و خواهرم و زن داداشم رفته بودیم خرید....   مادرم و زن داداشم مشغول خرید یک چیزی بودند که منو آبجی محترمه هم برای اینکه سد راه نباشیم آمدیم یک گوشه منتظرشان شدیم که یکی از این پسربچه های دوره گرد از نزدیکی ما رد شد و داد میزد بامیه عسلی خواهر محترم ما هم مثله بچه های سه ساله گیر داده بود به بنده که باید برام بامیه بخری!  ما هم که پولمان را یک جای دیگری گذاشته بودیم کیف پولمان را درآورده و درش را باز کردیم که به خواهرمان بگوییم بیا نگاه کن هیچی پول ندارم همین که کیف پول را باز نموده و گفتیم هاااااااااا یک دفعه یه پسره سرش را درون کیف پول ما کرده و با همان لحجه محلی شهر خودمان همزمان با من گفت آهــ هیچی توش نیست!!! یعنی کم مانده بود بنشینیم همانجا و از خنده ریسه برویم...

 روز جمعه 31 شهریور را که تولدمان بود و کسی که به ما تبریک نگفت   هیچ ما خودمان شنبه شب یادمان آمد که دیروز تولدمان بوده است...  یعنی من و فک و فامیلم نهایت ذوق و احساس می باشیم ...  البته خوب این تاریخ تولد فقط شناسنامه ایه و تاریخ تولد اصلی بنده دوازدهم ابان میباشد... نبینم یادتون بره اون موقع تبریک بگین

جمعه شب را که من و آبجی و زن داداشم رفتیم نامزدی دوست آبجیم که همسایمون هم بودند و یه جورایی فامیلمون هم میشدن و کلی خوش گذشت، تازه دوس پسرم را الان کلاس ششم میشد هم دیدم و منو فراموش نکرده بود (قابل توجه اینکه ما در زمان مجردیمان کلی از این دوس پسرهای فد و نیم قد داشتیم که عاشقمان بودند)...   همچنین یکی از دوستان دوران مدرسه ایم را و خلاصه جریانش مفصل می باشد که بماند برای بعد...

 شنبه شب را با پدر گرامیمان رفتیم بیرون و همچنین شوشو خان اس ام اس داده بودند که برگرد و از این تریپ های عاشقانه  و اینکه دوباره در نبود ما حالش مثله اینکه بد شده بود...  ما او را صحیح و سالم به دست مادرش سپرده بودیم و او حالا دوباره حالش بد شده بود...   این شوشو خان در طول این یک سال و اندی زندگی مشترک ما ندیدیم تا به حال سرما بخورند حالا ما نمیدانیم چه شده که دست از سر این سرماخوردگی بر نمیدارند!!

 صبح روز یکشنبه با برادر عزیزم به خانه برگشتیم و همین که از در وارد شدیم مادرشوهرمان را در حال شستن حیاط مشاهده نمودیم ما هم با روی باز به ایشان سلام نموده اما ایشان چنان با چشم غره و اخم و تخم جواب سلام ما را دادند که نیش تا بناگوش باز شده ما به یکباره بسته شد  و سرمبارکمان درد گرفت و خلاصه احوال پرسی سردی با ما نموده که ما حساب کار اینچنین دستمان آمد که از رفتن ما به خانه پدری بسیار خشمگین و دلخور میباشند... هنوز از در خانه داخل نرفته بودیم که با همان حالت اخم و عصبانیت و لحنی طلبکارانه به ما گفتند شوهرت پایین خوابیده دیشب حالش خوب نبود گفتم بیاد پایین! یعنی کلا منت رختخواب و جا و غذا و نگهداری از پسر دلبندشان را به یکباره بر سرمان کوبیده و سکوت نمودند... یعنی اگر جناب شوشو رفته بودند خانه همسایه بخوابند ما انقدر منت روی سرمان نبود... ما هم در دلمان: به من چه! پسرته وظیفته حواست بهش باشه! وارد خانه خودمان که شدیم با خود اندیشیدیم که حالا که ما نبودیم و خودشان از ایشان نگهداری کرده اند پس چرا نبردنش دکتر!؟ فقط بلد بودند تقصیرو گردن من بندازن که چرا بهش نگفتی بره دکتر... یعنی اینها حرص آدم را بالا می آورند در حد.... البته ما که گوش مبارکمان بدهکار این حرفها نیست!

شاعر میگه: عاقل مباش که غم دیگران خوری... دیوانه باش تا غمت دیکران خورند! ما هم که اند دیوانگی و دلقک بازی و حالگیری


پ ن: خیلی مراعات کردم که حرفام زیاد نشه

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۱ ق.ظ
  • ناهید بانو

نظرات  (۱۶)

  • دختر برفی
  • یعنی الان من اول شدم یا که نه دوم سوم؟


    اره عزیزم اول شدی
  • دختر برفی
  • سیلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
    +فای این کیف پوله خیلی باحال بود
    +راستی تفلدت مفالک من یادم نمیره مطمئن باش
    +پ عروسی خوش گذشت
    +این تیریپ های عاشقانه همیشه ما رو کشته از دوری تو مریض شده بود دیه
    +باید حیاط بشوره حالش سرجاش بیاد. چرا خشمگین بود رفتی خونه ی بابات اینا؟ میزدی داغونش میکردی خو
    +تو هم باید میگفتی پسرته....وظیفه ته.......شاخ گاو رو نشکوندی. مادری باید اینکارا رو هم بکنی.
    +ااااا من خط به خط میخونم نظر میذارم...رفتم خط بعدی دیدم تو هم نوشتی که تو دلم گفتم:به من چه.....
    +فقط بلدن گیر الکی بدن اینا اه اه اه اه اه
    +شعرت خیلی باحال بود....... با همین حالگیری ت اینا رو دیونه کردی...ماشاا....


    + اره خیلی باحال بود یعنی انقدر سریع گفت و رفت اصلا ما نفهمیدیم کی بود
    + مرسی بابت تبریکت
    + اره خوش گذشت
    + دقیقا از دوری من اینطوری شده بود چون الان که برگشتم دوباره خوب شده
    + بقیه نوشته هات این شکلکه جوابشونه
  • دختر برفی
  • فای باورم نمیشه اول شدم



    +چی احساس خوبیه


    بابا فدای احساس اول شدنت
  • دختر برفی
  • حرفات زیاد نشد که
  • دختر برفی
  • توجه کردی هر دوتا از این شکلک خیلی استفاده میکنیم؟

    این شکلک رو میگم:


    اره من عاشق این شکلکم
  • دختر برفی
  • اینم بگم و برم....قالبت هوارتا به عنوان وبلاگت میخوره


    مرسی عزیزم
    زحمت کشیدی
    سیلووووووووووم ما اومدیم!
    وای ناهید جونم حال میکنم میام وبت!اصلا یه حس خوبی داره
    آپتم که عاشق اینجوری نوشتنتم!که مثل زبان زمان قاجار مینویسی
    منم قبلنا اینجوری مینوشتم تو ارشیو وبم میتونی بری ببینی!
    خوندمت!
    همرو!
    خوبه که حرفای مادرشوهرت زیاد برات مهم نیس!واقعا راس میگم...آفرین!


    اری دیگر
    کسی که در همچین قلعه ای زندگی کند باید هم قاجار گونه بنگارد
    قالب قبلیتو خیلی بیشتر دوست داشتم هرچند تو همیشه انتخابات تکه
    نزدیک بود سرمو بکوبم به طاق که گفتی تولدت بوده
    آخه به من گفته بودی آبانی من هم طبق اون برنامه ریخته بودم
    12 آبان جمعه س تعطیله کی بیاد بهت تولدتو تبریک بگه؟!!
    میگم یه شب آرپیجی قرض کنم بیارم خاندان شوشو رو بتکونیم؟! تا غممان را دیگران بخورند؟!


    + مرسی
    + وا خدا نکنه داداشی... خوب اره تولد واقعیم آبانه این فقط شناسنامه ایه
    + اگه عید هم باشه باید بیای تبریک بکی چه برسه به جمعه
    + نه داداشی شما منجلیق بیار بعد خبر بده منو شوشو بیایم بیرون بزن کل قلعه رو تخریب کن
    سلام خیلی باحال بود راستی منم ابانیم گفتم چرا اینقد باحالی پس ابانی هستی!
    بابا این مادرشوهرتم خیلی گیره ها فکر کنم یه روز دیگه نمیرفتی شهیدت میکرد!
    راستی میخواستم بگم نمیخواد سعی کنی مطالبتو کم کنی خیلی باحال مینویسی من خوشم میاد زیاد بنویس فعلا!


    اره دیگه آبانیا رو عشقه
    این شهید رو خوب اومدی
    ممنون که خوشت میاد باشه
    اره فکر کنم اشتباه گذاشتم چون مرورگرم رو عوض کردم حافظم از بین رفته دوباره که وارد کردم اشتباه شده!
    نگران نباش من هیچ وقت وبمو حذف نمیکنم فقط شاید یه روزی فیلتر شه و بلاک شه وگرنه من همچنان پر قدرت هستم خدمتتون!!!!


    خوب خدا رو شکر
    بعضــــــی ها ذاتــــا مریــــــض هستــــــن :/

    وگـــــرنه ی مطلبــــ رو میخونـــن و نظــــرشون رو میگــــــن :/

    و کاری بـــــ راست کلیکــــــ ندارن :/


    منظورش منه ها
    بعضیا جلوی ادم کم میارم میزان پای ذات
    بابا شوخی کردم باهات چقدر بیجنبه ای آخه [مریض]
    عزیزمیییی داره استعدادت همینطوری تو نوشتن سریال شکوفا میشه ها ادامه بده من خودم باهاتم
    خیلی قشنگ بود مخصوصا شعر آخر
  • خانم همسـر
  • ناهید عزیزم ببخش دیشب یادمه که ادرس وبت رو کپی کردم و میخواستم تو قسمت لینک دوستان پیست بزنم که یهو سیستم ارور داد و چون ریستارت کردم به کل یادم رفت!
    همین الان لینک دادم.. ببخش به خاطر تاخیر
    میگم حالا خوبه مراعات کردی حرفات زیاد نشه . . بدو جدید آپ کن ! فقط یه نکته ! یکم فونتتو بزرگ تر کن


    اره دیگه مراعات کردم خوب مراعاتم مراعاتای قدیم
    باشه جدیدم میزارم
    تولد خودتم یادت رفته بود . . تا حالا فک میکردم حافظه خودم ضعیفه


    خوب یادم رفت دیگه چیکار کنم فک کنم تو حافظه کشم ذخیره اش کرده بودم یادم رفته بود بندازم تو حافظه اصلیم همین که خوابیدم از ذهنم پریده