مرخصی...!
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ
این خواهر شوهرهای ما خانه پدریشان در چند قدمیشان می باشد و حواسشان به خوشان نیست که هر دو سه روز یک بار یک روز کامل را تلپ میشوند ور دل مادرشان...
اما ما که خانه پدریمان در شهر دیگریست و هر وقت هم میرویم یا به اصرار برادر یا مادرم میرویم یا هر وقت میرویم یا همان موقع با شوشو برمیگردیم یا دو روز بیشتر نمیمانیم
ایندفعه را که یک هفته تمام انجا بودیم اکنون که برگشته ایم در جواب خوشامدمان...
خواهر شوهر کوچک: چه عجب برگشتی؟!!؟ (حالا انگار من جای او را تنگ کرده باشم یا هر کس نداد در نبود من از دلتنگی می خواسته به کوه و بیابن بزند!)
خواهر شوهر وسطی: نیستی؟ کجا بودی؟ (همچین خود را گمراه نشان میدهند که یعنی اصلا نبود من برایشان مهم نبوده و اصلا هم از مادر محترمشان سوال ننموده اند علت غیبت مرا)
من: مرخصی بودم
- دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ
این دو تا کامنتی که گذاشتی و دقیقا عین هم و با غلط تایپی یه جور کاملا نشون میده از اون نظرات کپی شده هست که همه جا پخش میشه
پس نمیام