یلدای من...
دوستای گل و مهربونم امیدوارم دیشب یلدا به همتون خوش گذشته باشه
ما دیروز در گیر دار گذاشتن یک پست تبریک یلدا برای دوستان بودیم
که با مشکل برای ثبت پست مورد نظر مواجه شدیم
و چون روز قبلش باز خواهرشوهر مربوطه و شوهرش و بچه غولهایش آمده بودند اینجا
خواهرشوهر محترمه مثه همیشه با زدن یه در و صبر نکردن برای باز کردن در خودش اومد تو...
بعد گفت که باز شوهرش گفته اگه ناهید کار نداره یه کم دیگه یه زحمت براش دارم...!
میگم چیه؟ ادامه همون تحقیقه است؟
الکیه میگه: نه نمیدونم... فقط همینو گفت... (اره جون عمه اش که عمه خودمم میشه :دی)
خلاصه ... گیر افتادیم دیگه..
از ساعت 3 و نیم رفتیم پایین خدمتش و بعلــــــــــــــــــه ادامه همون داستان بود ... مگه ول کن بود
بازم اطلاعات جمع کرده بود و میگفت بهش اضافه کن...
اصن ایندفعه واسه خودش داستانی بود در حد المپیک
میگه دوربین نداری از عکسای کتاب عکس بگیری بعد بزاری تو تحقیقم؟
فک کرده بود وبکم لب تاب کیفیت دوربین دیجیتال داره
میگم این اون دوربینی که شما فک میکنی نیست... حالا اگه مهمه میخوای با موبایلم عکس میگیرم؟
گفت اگه زحمت نیست...
زحمت بخوره تو سرم من که میدونم میخوای... :دی
الحمدلله عکسا که از صفحه کاهی کتابش خوب در نمی آومد
اما مگه از رو میره
میگه اینترنت وصل نیستی؟
ما نیز چکار باید میکردیم وقتی اینا خودشون از همه چی من خبر دارن از بس سوال میپرسن
گفتم نه نت ندارم اما نت همیشه با ایرانسلم میرم...گوشیمو وصل میکنم به لب تاب
باز میگه اگه زحمت نیست یه سرچ کوچولو میکنی ببینم عکس نداره
سرچ کوچولو که چه عرض کنم
یه بار اصطلاح مربوطه رو فارسی سرچ میکردم یه بار خارجی
اخر سر هم که نگاه کردم از شارژ پنج هزاره جی پی آر اسم هوچی نمونده بود L
خلاصه ما را تا ساعت 7 و 30 دقیقه الاف خود کرد و نه کمری واسمون موند نه پایی
آخه معذب بودم پیشش همونطور یه جور نشسته بودم تکون نمیخوردم و فقط تایپ میکردم و پاورپوینت درست میکردم :دی
روم هم نمیشد بگم باید برم شام درست کنم.... با خودم گفتم چیکار کنم دیگه پاورپوینت پلو هم واسه تنوع خوبه
از شانسم جاریم نذری داشت اون روز و غذامون که جور شد... یکم خیالم راحت شد
بالاخره کاراش تموم شد و رفتم خونه.... پا نداشتم که انگار فلج بودم ... آخه میز نبود لپ تاپ رو گذاشته بودم رو یه بالش
ساعت 11 شب زنگ زده به شوشو که گوشی رو بده ناهید
کلی تشکر و معذرت خواهی کرد که اذیتم کرده بعد گفتم اگه زحمت نیست چند تا سی دی دارم میشه بیای یه فیلم هم بزارم رو پروژه
لپ تاپو زیر بغل زدیم و رفتیم خوشبختانه فایلش حجمش بالا بود بقیه سی دی هاش هم خط خطی...
آخر سر از بس این برادر شوهرم دیده بود من هی دارم خودمو واسه این میکشم فک کنم دلش واسم سوخته بود
میگه ناهید من به جات باشم قاطی پاتی یادش میدم
گفتم مشکل اینجاست که یاد دادنی نیست انجام دادنیه :دی .... شوهر خواهرشوهره هم میخندید
البته بماند که حین تحقیق توضیح هم براش میدادم...
- جمعه, ۱ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ
ازین به بعد آجی بنویس ماجراهای من و شوهر خواهر شوهرم
کلا ماجراهای همه چی و همه کس
جدا بد گفتم؟؟؟ .... قلعه هزار اردک