روزهایی که گذشت3
من غیر از
این جاری وراج یه جاری دیگه هم داشتم که عفریته ای بود در حد خودش...
قبلا ذکر خیرش شده بود...
اون جاری خیلی وقته که گذاشته رفته و میونه خودش و شوهرش به کلی سر یه سری مسائل که از حوصله بحث خارجه به طلاق کشیده...
جریان اون اسیدپاشی رو هم خونواده شوشو به اونا ربط میدن و میگن کار اوناست!
حق هم دارن چون از سالهای دور تا الان تو این محله ان و یه بار نشده براشون اتفاقی پیش اومده باشه، نصب این دوربینها هم چند ماه بعد رفتن همین جاری تو قلعه گذاشته شده ...
کاری به این حرفا ندارم فقط خواستم بگم کسی بیخودی مرض نداشته که این کارو کنه و جریان از این قرار بوده
و اما ادامه روزهام...
یکی دو روز بعد اون کنسرتی که نشد برم شادی باز اس داد و گفت این بار نیای جرت میدم و قرار بود به مناسبت دهه فجر کنسرت برگذار شه و اینبار داداش سارا قرار بود هنرمندی کنه و منم با شادی رفتم و انصافا هم هنرنمایی کرد و نواخت و خلاصه یه روزمون اینطور گذشت و حسابی شادی خجالتم داد هم اومد دنبالم هم تا دم خونه رسوندم...
خداییش از اینکه پیداش کردم بسیوووور کیفور شده خر درونم (حالا جو نگیرتت شادی :P)
یه چند روز بعد اینم دایی مامانم فوت شد و این جریان خودش یه فیلم طولانیه که دیگه بیخیالش
خواهرشوهر بزرگ هم برای بار دوم رفت جوانرود که حالا که دم عید شده بره و باز یه سری جنس بیاره که بفروشه...
چقدم بار قبل که دید ازش خریدیم معلوم بود چقد خر کیف میکنه و همش میگفت برای عیدتون نرید هیچی بخرید تا من جنس میارم :|
ولی اینبار من دست به هیچ چی نزدم و چیزی هم لازمم نبود... در ثانی خیلی هم گرون میده جنسا رو فقط یه هزار تومن اینا از جنسای بیرون گرون تر میشه که ادم باز از بیرون میگیری طرف خودش برات همین هزارتومنو هم تخفیف میده ولی این آشناست دیگه روتم نمیکنه بگی تخفیف بده!
دیگه اینکه شالم که تموم شد باز دلم بافتنی کردن میخواست!
وقت نمیکردم که بیام نت... فقط شبا بیکار میشدم که اونم وقتی شبا شوشو هست ترجیح میدم نت و اینا نیام به اون برسم بیشتر
برا همین وقتی بیکار میشم فوقش دلم بافتنی کردن بخواد برا سرگرمی
منم نشستم این جلیقه رو بافتم... البته این بیشتر قشنگیش تو تن معلومه و اینطور اصلا معلوم نیست چی به چیه
- جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۷ ب.ظ
سلام بر این جیگر طلای ما.................بوس..بوس...بوس.....
یالا یالا متقابلا بوس بده(آیکون کمبود محبت)
میگما امیدوارم که دیگه هیچوقت ضرر وارد نشه به وسایلها و البته سلامتی همسرت و
خونوادش.....
به خدا خوشم میاد ازت .....یه خانم خونه دار به نظر میای ....
جلیقه هه خیلی قشنگه..خیلی...مخصوصا تو تنت خیلی نازه......خیلیییییییییییییییی...
ناهید بهم نخندیاااااااااااااااااااااااااا:
من هی داشتم نگاه میکردم ببینم اندامت چه جوریه(نیشخند)دیدم وای ورزشکاری و عالیه.
با شادی هم بیرون میری منو یاد کن......من دلم بیرون میخوااااااااااااااااااااااااد(گریه)