پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

پس از دوشیزگی

خط خطی های ماندگار

چه کسی می گوید که گرانی شده است؟

دوره ی ارزانیست.

دل ربودن ارزان دل شکستن ارزان. دوستیها ارزان دشمنیها ارزان چه شرافت ارزان.

تن عریان ارزان. آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر

قیمت عشق چه قدر کم شده است! کمتر از آب روان!

و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان

خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم،

تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم،

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم،

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت امدم،

تو مرا چه دیدی که وفادارماندی؟

دیشب چه حس خوبی بود

بعد یه هفته دوری

دیدن دوبارت... خندیدنامون... تو سر و کله هم زدنامون... شوخیامون

آخ که چقدر دلم تنگ شده بود.......... واسه همه چی

چه لذت بخش بود سر خوردن دوباره تو آغوش گرمت

حس کردن گرما و خیسی دوباره لبات رو لبام

زل زدنات.... حرفای عاشقانه ات

همشون یه حس تازه رو تو دلم زنده کرد

یه حس عاشقانه.... بیشتر و محکم تر از همیشه

 

الهی نوشته: خدایا خودت این خوشی ها رو بهم دادی، ازت می خوام همین طور ادامه داشته باشه و کمکم کنی که از دستشون ندم و قدرشونو بدونم

می روم اما بدان

دلم برایت تنگ می شود

برای بوسه هایت، برای نوازش هایت، برای دوستت دارم گفتن هایت، برای آغوش گرمت، برای کلام شیرینت، برای...

می روم اما بدان

در چشم به هم زدنی بر می گردم

فراموشم نکن

و بدان

دوستت دارم

قبل هر چیز سلام

این قسمت فقط مخصوص کامنت گذاشتن تهیه شده و بقیه پست های وبلاگ حاوی قسمت نظرات نیست

چونکه:

به دلیل سابقه کاری زیاد در امر وب نویسی...

1-       از قسمت کامنتها متنفر شده ایم

2-       مخصوصا از جمله تکراری ((وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن))

3-       و همچنین از جمله این شماره منه : ......093 بهم زنگ بزن خوشحال میشم

4-       از اینکه هر روز باید به وبلاگ این و آن سر زد

5-       از دعوت کردن بقیه برای خواندن پست های وبلاگ

6-       از توهین کردن بعضی انسانهای بی فکر

7-       از نصیحتای بی مورد کسایی که خود نیاز به نصیحت دارن

8-       و و و و و  ...............

خلاصه من یکی حوصله کامنت بازی ندارم

اما اگه کسی واقعا نظری داشت و داد من مخلصشم هستم

اگه کسی واقعا مایل به تبادل لینک بود من چاکرشم هستم... مخصوصا با وبلاگهای که در ضمینه وبلاگ خودم باشه و خصوصا خانومها

و اینکه به هر حال یه وبلاگ باید یه جایی برای تبادل نظر داشته باشه

 

پ.ن: یه زمانی پست ثابت وبلاگ بود!

می رویم سری به خانه پدریمان بزنیم و دیداری تازه کنیم

یک ماهی می شود که به شهر خودمان و منزل پدری نرفته ایم

هر موقع برگشتم ادامه ماجراهای قلعه هزار اردک را می نویسم

شاید تا یک هفته نباشم

سه چهار ماهی میشه که توی یه جای جدید که اسمشو قلعه هزار اردک گذاشتم زندگی تازه ای شروع کردم

این قلعه دارای سه طبقه است...

طبقه اول خانواده پدرشوهر...

طبقه دوم پسر دوم خانواده و جاری محترم...

طبقه سوم پسر بزرگه خانواده به همراه یک عدد عفریته....

و طبقۀ چهارم که در حال ساخته متعلق به پسر سوم خانواده و بنده که همسرمحترمشان می باشم است و در حال حاضر در یک اتاق در خانه مادرشوهر سکونت داریم...

و ماجراهای تلخ و شیرین برای خود و آیندیمان جمع آوری میکنیم...

 

پ.ن: این یک معرفی کلی بود برای شناخت از جایی که در آن سکونت دارم

پ.ن۲: حالا بعدا از ماجراهایمان هم برایتان تعریف میکنیم

خدای خوبم

گاهی حس میکنم لایق این همه دوست داشتن و توجهی که بهم داری نیستم

چه کاری از دستم ساختست جز اینکه از خجالت جلوی این همه مهربونیات سرمو پایین بندازم و فقط بگم خدایا شکرت ممنونم

حالا دیگه می خوام سعی کنم نوشتن رو به طور جدی شروع کنم

البته یه کم یه جورایی آنتی مادرشوهر

به کسی نگین ها!

اسم وبلاگ از [ماجراهای ملکه محبوب] به [دل نوشته های یک زن] تغییر کرد

چون:

1- به نظرم نوشته های وبلاگ و موضوعش یه جورایی باید با هم مرتبط باشه

2- کتابی نوشتن برای اینکه درست در قالب یه ملکه جا پیدا کنی یه کم سخته

3- دیگه همین

از داداش خوب و مهربونم ممنونم که این عنوان رو برای وبم در نظر گرفت و همینجا هم ازش تشکر میکنم هم معذرت میخوام که نتونستم تا آخر این عنوان رو به همراه داشته باشم