با خودم میگم فردا میزارم
فرداش که میام بزارم انگار فرمت شدم یادم میره چی میخواستم بزارم!
- ۳ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۲۷
با خودم میگم فردا میزارم
فرداش که میام بزارم انگار فرمت شدم یادم میره چی میخواستم بزارم!
مادربزرگمان: ننه نداری یه شلوار بهتر پات کنی!
من: ننه مگه شلوار خودم چشه؟!
ننه: چه میدونم مثله اینکه جلوی آفتاب سوخته
من: ... ننه جون این مدلشه... جلوی افتاب نسوخته
ننه: إإإإإإ.... من پای هرکی از اینا میبینم فک کردم افتاب اینطوریش کرده
صبحی امدیم خیر سرمان آپ بزاریم
بعد با خود گفتیم بگذار اول کامنتهایمان را جواب بدهیم
نگو امروز ملت کلا با من انلاین شدن و همه هم قصد جواب دادن به کامنت هایشان را دارند
تا ما کامنت را جواب داده و تایید میکردیم کامنت جدیدی از شخص مورد نظر رؤیت میشد
ما هم تمام وقتمان را صرف کامنتهایمان کردیم و گفتیم گور پدر آپ دوستانمان را عشق است
ما هم جو گیر شدیم گفتیم به خاطر دلشان آن را در وبلاگمان بگذاریم
ترجمه و متن اهنگشم تو ادامه مطلبه
ولی دوباره میبینی یهو عاشقش شدم دم به دقیقه اومدم بهش سر زدم، انگار که میخواد فرار کنه
ای حال میده اینجا هر چی تو مغزته میریزی بیرون و مینویسی و گوشهای شنوایی هم هستن که میان حرفاتو میخونن و بعضیا درکت میکنن، بعضیا موافقتن، بعضیا دلداریت میدن، بعضیا هم هیچی نمیگن و سکوت میکنن
+ این جمله که تو وبلاگا میزارن ... "نظر بدین" ... واقعا تأثیری هم داره تو جمع کردن نظرات؟
+ امروز واقعا کولاک کردم تو نوشتن دری وری! تو این چند ساله وبلاگ نویسیم هیچ وقت چند تا پست با هم نزاشته بودم
- خوب ممکنه تا یه مدت غیبم بزنه واسه همین دارم چرت و پرتامو بر صفحه تاریخ مجازی حک میکنم
+ امشب عروسی دعوتیم
- نمیدونم ساعت چنده عروسی؟
- جالب اینجاست این کارت عروسی که به ما دادن سفیده و هیچ رد و نشونی از اسم عروس و داماد و مکان مراسم قید نشده و فقط روش نوشته خانواده محترم الف هـ ...
+ نمیدونم من چرا مثه بقیه زنا نمیرم از همین الان تا شروع مراسم ارایشگاه و ماس مالی و ...
+ دیگه دارم زیادی اراجیف میگم
نمیدانیم لامصب دستمان چرا انقدر بی نمک است که به دوست و آشنا و فک و فامیل (مخصوصا خواهرمان) هرکه خوبی میکنیم جواب خوبیمان را برعسک میدهد!!!
شاید هم پیام رسان دستمان خراب شده!!پیامی را که در جواب خوبیهایش دوست دارد از بقیه بگیرد را اشتباه منتقل میکند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: ببینم! اگر دستم را چند شبانه روز در نمک بخیسانم بینمکیش میرود!؟
میگویم اینها که بر درو دیوار کوچه خود مینویسند....
لعنت بر لعنت بر پــــ.... و مــــ... هر کس اینجا آشغال بریزد
خدا میداند از دست بقیه چی کشیدن که به این جمله رو آوردند
میگویم ما هم بد نیست بر سر در وبلاگمان بنویسیم....
لعنت بر لعنت بر پــــ.... و مــــ... هر کس اینجا کامنت تبلیغاتی بگذارد
شاید افاقه کرد و اینها دست از سر کچل ما برداشتند
اخر به چه زبانی بگوییم کامنت تبلیغاتی نگذارید!!!؟؟
این کامنتها هم یک جور آشغال به حساب می آیند دیگر
ما هم هر از چندگاهی با ایشان از سر اجبارهم صحبت میشویم
کلی هم از حرفهایشان حرصمان میگیرد
و خلاصه این چند روز را سوژه ها داریم برای نوشتن
بعدا نوشت:
+ یه چیزایی میخواستم بگم یادم رفت
+ اها.... مثله اینکه عفریته قلعه متوجه نیت شوم ما شدند که میخواهیم او را سوژه کرده و در وبلاگمان غیبتش را بکنیم لذا جول و پلاسشان را جمع کرده و از اینجا متواری شدند
+ در زمانهای قدیم که وبلاگنویسی انقدرها رایج نبود ما یک تومار بزرگ از شرایطمان برای ورود به وبلاگ بر سر در قلعه آویزان نموده بودیم
- مثله اینکه کل ملت از ان بازدید نموده اند چون این روزها رواج زیادی پیدا نموده و هر وبلاگی میروی کلی شرایط دارد